روی تختت دراز کشیدی و پنجره کنار تختته
نور ابی و خاکستری هوای ابری و بارونیش روی صورتت افتاده و سرمای کنار پنجره با گرمای داخل اتاق باعث عرق شیشه شده و تو انگشت اشارتو بالا میاری و اسمشو روی پنجره میکشی و به جاش با لبخند پر رنگ نگاه میکنی
نور ابی و خاکستری هوای ابری و بارونیش روی صورتت افتاده و سرمای کنار پنجره با گرمای داخل اتاق باعث عرق شیشه شده و تو انگشت اشارتو بالا میاری و اسمشو روی پنجره میکشی و به جاش با لبخند پر رنگ نگاه میکنی