از دیروز شروع کردم به فکرکردن راجب اتفاقات خوب، حرفهای خوب، کارای خوب.
اما جسم و اعصابم درگیر شده و تمام وجودم درد میکنه.
وقتی اینطوری خودم رو نابود میکنم از خودم شرمنده میشم چون قرار نبود به خودم بدی کنم.
واقعاً از خودم معذرت میخوام و از این به بعد تلاش میکنم که به خوبی ازش مراقبت کنم.
دردی که چند ماه پیش کشیدم رو فراموش کرده بودم، با اینکه الان این استرس و کلافگی و حس بد کمتر از چند ماه پیشه اما از حس کردنش بیزارم و منو اذیت میکنه. ای کاش زودتر بهتر بشه.
اما جسم و اعصابم درگیر شده و تمام وجودم درد میکنه.
وقتی اینطوری خودم رو نابود میکنم از خودم شرمنده میشم چون قرار نبود به خودم بدی کنم.
واقعاً از خودم معذرت میخوام و از این به بعد تلاش میکنم که به خوبی ازش مراقبت کنم.
دردی که چند ماه پیش کشیدم رو فراموش کرده بودم، با اینکه الان این استرس و کلافگی و حس بد کمتر از چند ماه پیشه اما از حس کردنش بیزارم و منو اذیت میکنه. ای کاش زودتر بهتر بشه.