سر تکون داد:
_ازم میترسی؟؟
تو چشمای وحشیش نگاه کردم و سرم رو به اطراف تکون دادم:
_نه...
نیشخند خبیثی زد:
_چرا اونوقت؟؟اصلا میدونی من کسی هستم؟؟امکان نداره بهترین دزد شهر الکس کامتون رو نشناسی!!
سرم رو کج کردم و آروم و با کمی تعجب گفتم:
_میشناسم...ولی به نظرم دنبال دردسر نیستی که بخوای بهم صدمه بزنی!
قهقهه ای زد و دستشو رو شکمش گذاشت:
_دختر من اگه دنبال دردسر نبودم که بزرگ ترین دزد ژاپن نمیشدم...
لبخند محوی زدم:
_میدونم...و منظورم چیز دیگه ای بود...
یه ابروش رو بالا انداخت و سر تا پام رو برنداز کرد...
__________________________
📕ژانر:پلیسی،عاشقانه،تخیلی،درام♨️🖤
🌌🥀خلاصه:اریکا دختر پلیسیه که سخت کار میکنه تا بتونه بعد ها زندگی راحتی داشته باشه تا اینکه یه شب با الکس ملاقات میکنه و تازه میفهمه از خیلی چیزا بی خبره و بهش مدیونه و حالا...💜🎈✨
__________________________
خلاصه که فکر نکنم از رمانای کانالمون بدتون بیاد،حتما یه سر بزنین،پشیمون نمیشین(^.*)✨❤️🌹💫
https://t.me/joinchat/AAAAAEzp6Yj3J3Hd6qChFg