Репост из: 𝖠𝗇𝗇𝖾𝗆𝖺𝗋𝗂𝖾 ,
نبودی وقتی که باروهای آسمان به روی من فرو ریخت, وقتی که موج شکن آویخته به ساحل زندگی بر خاک فرو افتاد. سراپا خیس در توفان, اکنون که چنین از سرما میلرزد کجاست دهان بوسههایی که ابدیت را میبلعید؟ وقتی که اعصار یخبندان در تن بزرگ میشد آن زهدان زاینده حامی و نگهبان معاشقههای ابدی کجا بود؟ وقتی که قناریهای خوش الحان فنا در شامگاه خاکستری قلب من سکوت سیاهی را فریاد میزدند, سکوت مطلع آخرین کلام شان بود.
آیـتـنمـوتـلـو