📜🪶𝗨𝗻𝗲 𝗵𝗶𝘀𝘁𝗼𝗶𝗿𝗲 𝗽𝗼𝘂𝗿 𝘁𝗼𝗶 :
تاریکی تمام وجودش را گرفته بود...
سر، چشم و حتی قلبش را...سردرگمی تنها واژه ی آشکار زندگی اش بود.
زندگی؟! شاید بدانیم که در یک روز متولد و در روزی دیگر میمیریم اما او نیز نمیدانست چند روز از عمر چند دهه ی خود را به واژه ای به اسم زندگی اختصاص داده.
نا امیدی شبیه بارانی از چشمانش باریده و تنش را بیشتر در حصار حملهی سایه ها فرو میبرد .
زندگی اش شبیه کسوف در سایه ی تاریک ترس هایش سردرگم مانده بود، تا آنکه آیینه ی کوچک اتاق خلوتش لبخند زیبایش را به او یادآوری کرد...
لبخندی که نامش امید شد و صدایِ بی صدایش ستاره ی کوچک شادمانی را دل میلیاردها میلیارد انسان که همچون او در تاریکی مطلق به سر میبردند، روشن کرد.
نور امید بر دلش تابید و سایه ها همگی در دل گرم آفتاب ذوب شدند
╭ ࿐
┊⇝à 𝗉𝖺𝗋𝗍𝗂𝗋 𝖽𝖾 :
@VideCofe☕️
┊Et mon ami :
@classicbtsir ┊⇝𝗉𝗈𝗎𝗋 : [
@RavenSides ]
╰┄────༉