«راز شمایل»
درباره سنت شمایلنگاری به بهانه برگزاری نمایشگاه مجموعه شخصی محمدحسن ملک مدنی در موزه ملک، آذر و دی ۱۳۹۶.
نقاشی و نگارگری در ایران از تاریخچهای کهن برخوردار است که ویژگی مهم آن تحولات پی در پی و قابل تامل در اثر تعامل با دیگر حوزههای فرهنگی است. از این جمله آشنایی هنرمندان عصر صفوی با سبک نقاشی اروپا است که از ثمرات آن ظهور پردههای نقاشی در ابعاد بزرگ پدیدار شد که تا پیش از آن شاهدی برایش سراغ نداریم اما این پدیده همچنان تابع سنت خیالیسازی ایرانی بود.
یکی از شاخههای جالب توجه این سنت، شمایلنگاری است. شمایلنگاری در میان مسیحیان شرقی و سپس اروپای کاتولیک قرون وسطی، سابقۀ بس کهنی دارد. در تمدنِ مسیحی شمایل طریقی بود برای تجسمبخشی به شخصیتهای قدسی که نقشی اساسی در جهانبینی مسیحیت ایفا میکردند. چراکه مشاهده تصویر داستان حیات عیسی مسیح(ع) و قدیسان در فضاهای داخلی کلیساها و دیرها برای تذکر سیره آنان بخشی از عبادت مؤمنان را شکل میداد.
این هنر در دورۀ صفوی به ایران وارد شد؛ یعنی عصری که شمایلنگاری در اروپا گام به دوران افول گذاشته و رستاخیز فرهنگی (رنسانس) آنان را از قیود تمدن وارداتی مسیحی آزاد کرده و به خودنگری و رجعت به ماهیت اصیل فرهنگی خویشتن هدایت میکرد. پس از این دوره و تغییر نگرش اکثر هنروران در اروپا، هنر غربی بیش از پیش به حیثیت جهان مادی و نمایش مادیت جهان تمایل یافت، و به دقت در ابعاد و اندازههای هندسی و پرسپکتیو و ... ـ مولفههایی اثباتی و قابلِ سنجش که هنر را از وجهی خاص به کمال نزدیک میکنند ـ اقبال نشان داد.
ایران نیز از چنان تحولات شکلیای غافل نبود؛ شمایلنگاری، همچون تئاتر، در سدههای آغازین ورودش محدود به تصویرگری و تجسمِ واقعة کربلا ماند تا آیین عزاداریِ سالارِ شهیدان رنگ و عطر و طعمی دیگرگون بخشد اما هرگز به تمثالسازی از پیامبر و دیگر ائمه و معصومین تمایل نشان نداد. همچنین در نقاشیهای فرنگیسازی، اعم از پردهها و نقاشیهای با ابعاد بزرگ داخل قصرها یا صف سلامها یا پرتره اعیان و حتی شمایلسازیها، ژرفنگاری و واقعنمایی و منظرهسازی و ... وارد میشود. اما نکته اینجاست که تنها در مرتبه صورت از هنر وارداتی گرته برداشتند ولی در مرتبه محتوا همچنان از حیثیت جهان مادی و نمایش مادیت جهان دوری گزیدند. چه در شمایلنگاریها، چه پردهها و ... سایه، نورپردازی، طیفبندی رنگ، پرسپکتیو اصولی و ... وجود ندارد.
نه به دلیل آنکه هنرمند نور و سایه و پرسپکتیو را نمیفهمیده یا نمیتوانسته بیافریند. در واقع اکراه و پرهیز از مادی شدن است که مانع میشود. این دوری و جدایی از جهان مادی در تعزیه و پردهخوانی، خصوصاً مجالس مربوط به واقعۀ کربلا، پُررنگتر هم هست. نگارگر شمایلها حقیقتاً چیزی ورای امور واقع عالم مادی، چیزی که شاید از بالا، از ارتفاع عالم خیال دیده میشود را تصویر میکند؛ مگر نه اینکه عالم خیال جایی است ورای این عالم که مادیت در آن رفته رفته رنگ میبازد و از سایه روشن و ژرفنگاری خبری نیست.
در واقع اصل بر محور روایت است تا تقید به حیثیت مادی جهان. شمایلنگار به روایات معروفی که در جامعه رایج است و حساسیتی که به آن روایت وجود دارد، توجه میکند. او در عین حال که هنجارهای پیوسته با باورهای دینی جامعه را مراعات میکند و صورت ملکوتی را بر واقعگرایی رجحان میدهد، صحنهها و مجالسی را نقش میزند که با سر و وضع روزگارش سازگار و همخوان است و بدین جهت هم با اقبال عامه مواجه میشود.
حتی در آثار متأخر با اینکه امضای نقاش هم در بسیاری آثار دیده میشود ولی به رخ کشیده نمیشود. در واقع این در هنر و سنت جدید غربی است که نام نقاش پرس و جو میشود. در سنت ایرانی معمولاً نام نقاش اهمیت خاصی نداشته؛ نه برای خود نقاش و نه عامۀ مردم. آنچه اهمیت داشته موضوع نقاشی است.
اقبالِ عمومی نسبت به پردهها و شمایلها سبب شده تا مشتریان اصلی این آثار نه درباریان و اغنیا و پشتیبانانِ معمولِ هنر بلکه اغلب اقشارِ متوسط و عادی جامعه از قهوهخانهدار تا پهلوانِ زورخانه باشند و به همین دلیل امروزه گردآوری مجموعهای از نمونههای نفیس آنها دشوار است و باید سپاسگزار مجموعهدارانی بود که کمر همت به کار جمعآوری این آثار بستهاند و بسیاری از آنها را به روزگار ما رساندهاند.
از طرفی خوشبختانه در سالهای اخیر شاهد رونق پژوهش دربارۀ آثار نگارگری ایرانی هستیم که از اروپا تاثیر پذیرفته است. این جریان حرکت تازهای است و سابقۀ طولانی ندارد. اما این تذکر بجاست که پژوهشگران ما بایستی از نگاه غربی برای داوری هنری درباره این آثار پرهیز کنند. زیرا آن نگاه بسیاری ویژگیهای نگارگری ایرانی را از دیده پنهان میدارد. برای داوری و سنجش این آثار باید زاویۀ نگاه خاص خویش را بیابیم تا شمایلنگاری ایرانی را بهتر بشناسیم.
@seyedmohammadbeheshti
درباره سنت شمایلنگاری به بهانه برگزاری نمایشگاه مجموعه شخصی محمدحسن ملک مدنی در موزه ملک، آذر و دی ۱۳۹۶.
نقاشی و نگارگری در ایران از تاریخچهای کهن برخوردار است که ویژگی مهم آن تحولات پی در پی و قابل تامل در اثر تعامل با دیگر حوزههای فرهنگی است. از این جمله آشنایی هنرمندان عصر صفوی با سبک نقاشی اروپا است که از ثمرات آن ظهور پردههای نقاشی در ابعاد بزرگ پدیدار شد که تا پیش از آن شاهدی برایش سراغ نداریم اما این پدیده همچنان تابع سنت خیالیسازی ایرانی بود.
یکی از شاخههای جالب توجه این سنت، شمایلنگاری است. شمایلنگاری در میان مسیحیان شرقی و سپس اروپای کاتولیک قرون وسطی، سابقۀ بس کهنی دارد. در تمدنِ مسیحی شمایل طریقی بود برای تجسمبخشی به شخصیتهای قدسی که نقشی اساسی در جهانبینی مسیحیت ایفا میکردند. چراکه مشاهده تصویر داستان حیات عیسی مسیح(ع) و قدیسان در فضاهای داخلی کلیساها و دیرها برای تذکر سیره آنان بخشی از عبادت مؤمنان را شکل میداد.
این هنر در دورۀ صفوی به ایران وارد شد؛ یعنی عصری که شمایلنگاری در اروپا گام به دوران افول گذاشته و رستاخیز فرهنگی (رنسانس) آنان را از قیود تمدن وارداتی مسیحی آزاد کرده و به خودنگری و رجعت به ماهیت اصیل فرهنگی خویشتن هدایت میکرد. پس از این دوره و تغییر نگرش اکثر هنروران در اروپا، هنر غربی بیش از پیش به حیثیت جهان مادی و نمایش مادیت جهان تمایل یافت، و به دقت در ابعاد و اندازههای هندسی و پرسپکتیو و ... ـ مولفههایی اثباتی و قابلِ سنجش که هنر را از وجهی خاص به کمال نزدیک میکنند ـ اقبال نشان داد.
ایران نیز از چنان تحولات شکلیای غافل نبود؛ شمایلنگاری، همچون تئاتر، در سدههای آغازین ورودش محدود به تصویرگری و تجسمِ واقعة کربلا ماند تا آیین عزاداریِ سالارِ شهیدان رنگ و عطر و طعمی دیگرگون بخشد اما هرگز به تمثالسازی از پیامبر و دیگر ائمه و معصومین تمایل نشان نداد. همچنین در نقاشیهای فرنگیسازی، اعم از پردهها و نقاشیهای با ابعاد بزرگ داخل قصرها یا صف سلامها یا پرتره اعیان و حتی شمایلسازیها، ژرفنگاری و واقعنمایی و منظرهسازی و ... وارد میشود. اما نکته اینجاست که تنها در مرتبه صورت از هنر وارداتی گرته برداشتند ولی در مرتبه محتوا همچنان از حیثیت جهان مادی و نمایش مادیت جهان دوری گزیدند. چه در شمایلنگاریها، چه پردهها و ... سایه، نورپردازی، طیفبندی رنگ، پرسپکتیو اصولی و ... وجود ندارد.
نه به دلیل آنکه هنرمند نور و سایه و پرسپکتیو را نمیفهمیده یا نمیتوانسته بیافریند. در واقع اکراه و پرهیز از مادی شدن است که مانع میشود. این دوری و جدایی از جهان مادی در تعزیه و پردهخوانی، خصوصاً مجالس مربوط به واقعۀ کربلا، پُررنگتر هم هست. نگارگر شمایلها حقیقتاً چیزی ورای امور واقع عالم مادی، چیزی که شاید از بالا، از ارتفاع عالم خیال دیده میشود را تصویر میکند؛ مگر نه اینکه عالم خیال جایی است ورای این عالم که مادیت در آن رفته رفته رنگ میبازد و از سایه روشن و ژرفنگاری خبری نیست.
در واقع اصل بر محور روایت است تا تقید به حیثیت مادی جهان. شمایلنگار به روایات معروفی که در جامعه رایج است و حساسیتی که به آن روایت وجود دارد، توجه میکند. او در عین حال که هنجارهای پیوسته با باورهای دینی جامعه را مراعات میکند و صورت ملکوتی را بر واقعگرایی رجحان میدهد، صحنهها و مجالسی را نقش میزند که با سر و وضع روزگارش سازگار و همخوان است و بدین جهت هم با اقبال عامه مواجه میشود.
حتی در آثار متأخر با اینکه امضای نقاش هم در بسیاری آثار دیده میشود ولی به رخ کشیده نمیشود. در واقع این در هنر و سنت جدید غربی است که نام نقاش پرس و جو میشود. در سنت ایرانی معمولاً نام نقاش اهمیت خاصی نداشته؛ نه برای خود نقاش و نه عامۀ مردم. آنچه اهمیت داشته موضوع نقاشی است.
اقبالِ عمومی نسبت به پردهها و شمایلها سبب شده تا مشتریان اصلی این آثار نه درباریان و اغنیا و پشتیبانانِ معمولِ هنر بلکه اغلب اقشارِ متوسط و عادی جامعه از قهوهخانهدار تا پهلوانِ زورخانه باشند و به همین دلیل امروزه گردآوری مجموعهای از نمونههای نفیس آنها دشوار است و باید سپاسگزار مجموعهدارانی بود که کمر همت به کار جمعآوری این آثار بستهاند و بسیاری از آنها را به روزگار ما رساندهاند.
از طرفی خوشبختانه در سالهای اخیر شاهد رونق پژوهش دربارۀ آثار نگارگری ایرانی هستیم که از اروپا تاثیر پذیرفته است. این جریان حرکت تازهای است و سابقۀ طولانی ندارد. اما این تذکر بجاست که پژوهشگران ما بایستی از نگاه غربی برای داوری هنری درباره این آثار پرهیز کنند. زیرا آن نگاه بسیاری ویژگیهای نگارگری ایرانی را از دیده پنهان میدارد. برای داوری و سنجش این آثار باید زاویۀ نگاه خاص خویش را بیابیم تا شمایلنگاری ایرانی را بهتر بشناسیم.
@seyedmohammadbeheshti