[ sᴍᴏᴋᴇ ᴀɴᴅ ᴍɪʀʀᴏʀs ]🥀🔪
••••••••••••••
میتونستم برق ترسناکی رو توی چشماش ببینم . ولی عقب نرفتم و اجازه دادم اروم به سمتم بیاد .
- میدونی انجل ؟؟ دلم نمیخواد زیاد خشن باشم ولی حداقل ....
کمرم رو به سمت خودش کشید و روی لب های سرخم زمزمه کرد
- باید بهت ثابت بشع که عاشق یک بیمار روانی شدن چه عواقبی میتونه داشته باشه !!
پوزخندی زدم و دستم رو دور گردنش حلقه کردم و لب هام رو مماس با لب هاش قرار دادم و با این کار دیوانه ترش کردم
+ یادم نمیاد هیچ وقت اعتراف کرده باشم که از این وضعیت ناراضی ام !!
- یادت باشه این بازی رو خودت شروع کردی انجل !!
+ بازی از زمانی شروع شد که بال های سفیدم رو بریدم و دو دستی تقدیم دست های الوده به خون تو کردم
پوزخندی کنار لبش نشست و بعد لب هام رو ولع بین لب هاش کشید . زیپ لباسم رو پایین کشید و گفت
- عاوو..انجل کوچولوی من داره بال های سیاه درمیاره هوم ؟؟
و لباسم رو از تنم انداخت
..[ هر دختر خوبی یک روز میتونه تبدیل به یک دختر بد شه !!
بد شدن من از زمانی شروع شد که عاشق یک شیطان شدم و بال هام رو بریدم و به اون دادم !!🥀🔪]
•••••••••••••••••••••••••
فنفیک جنایی و روانشناسی از زین مالیک 🥂✖️
https://t.me/joinchat/AAAAAECASxxn-OxQ5m_JFw