زیرِ بارانِ شدیدی که از آسمانِ نیمه ابری می بارد بدون هیچ لباسِ گرم یا چتری قدم میزند، و تمامِ حواسش به آهنگی ست که در هدفون پلی می شود. بی اهمیت به راهی که در آن قدم میگذارد به این فکر میکند که چگونه میشود بدون آنکه دوستانش و خانواده اش را برای همیشه ترک کند، به آنها بفهماند زمانی برای تنهایی نیاز دارد و این به این معنا نیست که آنها را دوست نمیدارد و از آنها خسته شده!