سخنان دکترسروش «علت» دارد یا «دلیل»؟
رضا علیجانی
دکتر سروش یکی از سرمایه های فرهنگی کشور ماست که از دهه هفتاد به بعد نقش فرهنگی قابل احترام و فراموش نشدنی داشته است. نقد آراء ایشان خود به بهبود این نقش یاری می رساند.
مشخص نیست سئوال از ایشان در اینکه اگر مجبور باشد بین خمینی و شاه یکی را انتخاب کند، به چه مناسبت مطرح شده است، اما قاطعیت ایشان در پاسخ به ویژه پس از چهل سال و پاسخ دادن به پرسشی انضمامی به صورت انتزاعی، به شدت قابل تامل است.
اگر بنده در برابر این پرسش قرار میگرفتم پاسخ کوتاه و آنی ام این بود که «قطعا شاه». تا پرسش کننده بداند که با او همدلی دارم و در سطح و افقی که به مسائل می نگرد شاه را برخمینی ترجیح می دهم. اما بلافاصله می افزودم: اگر منظورت این است که از خمینی در مقابل شاه حمایت میکردم، نه بهیچوجه حمایت نمیکردم و دنبال خمینی هم نمی رفتم. اما اگر منظور این است که حکومت شاه را می پذیرفتم، نه نمی پذیرفتم و با دیکتاتوری او مبارزه می کردم. اما عمیقا باور دارم که مقابله با استبداد غیر دینی راحت تر از مقابله با استبداد دینی است.
دکتر سروش سه دلیل برای ترجیح آقای خمینی بر شاه آورده که هر سه نادرست است:
الف- سواد (آن هم با این اغراق غیرتاریخی و غیر مستند که وی از زمان هخامنشیان تاکنون بر همه شاهان نه در ایران بلکه در سراسر جهان! برتر است؛ تعبیری که جز از شیفتگی شخصی برنمی خیزد). ایشان به آشنایی خمینی با فقه و عرفان اشاره می کند. اینکه رهبر و رئیس حکومتی عارف باشد یا نباشد چه مزیتی است؟ اگر منظور فقه است که این دلیل با کل آراء دکتر سروش از جمله در همین جلسه، نمی خواند. آیا آشنایی با مباحث قصاص و دیات و طهارات ونجاسات امتیازی برای رهبر یک مملکت است؟ آیا اعتقاد به اینکه این احکام باید امروزه هم اجرا شود نقطه امتیاز است یا خصیصه ای مخرب که باید شدیدا با آن مقابله کرد؟
عرفان به علاوه فقه، محصولی جز فاشیسم ندارد و برای صاحبش چنان اعتماد به نفسی می آورد که هزاران نفر را می کشد و با دلی آرام به دیدار حق می رود! و وسواس یک فقیه سنتی غیرعارف حساس بر مال و جان و آبروی مردم را هم ندارد. ضمن آنکه مدرن بودن شاه و آشنایی اش با جهان جدید(بدون نادیده گرفتن و یا توجیه دیکتاتوری اش؛ که سربازان گمنام آقای خمینی روی او را در این باره سفید کردند)، ترجیحی روشن بر آقای خمینی با ذهن بسته و سنتی و ناآشنایش با جهان جدید دارد.
ب- پایگاه مردمی- به چه دلیل داشتن پایگاه مردمی دلیلی برای پذیرفتن و ترجیح یکی بر دیگری است؟ در این صورت آیا نمی توان مثلا هیتلر و موسولینی را هم نسبت به خیلی از حاکمان ستود؟
پ-شجاعت- شجاعت در زندگی فردی مزیتی اخلاقی است. اما آیا در زندگی اجتماعی نیز چنین است؟ آیا اگر کسی با شجاعت تمام کمربند انتحاری می بندد و دهها نفر را می کشد نسبت به کسی که می ترسد چنین کند ترجیح دارد؟
شجاعت آقای خمینی به علاوه عرفان او وقتی در کنار خشک مغزی فقه اندیشانه و نادانی او نسبت به مدیریت در جهان جدید همراه با شخصیت مغرور و لجباز و کم تحمل وی قرار گرفت، فاجعه ای به بار آورد که نیازی به برشمردن اجزائش نیست.
با استفاده از واژگان خود دکتر سروش، می توان گفت این موضع ایشان بیشتر «علت» دارد تا «دلیل». آن علت چیزی نیست جز ارادت و شیفتگی شخصی به آقای خمینی. به علاوه اینکه شاید ایشان به صورت ناخودآگاه در این دفاع شگفت دارد از گذشته خویش در آن دوران دفاع می کند.
کاش دکتر سروش یکبار برای همیشه از نگاهی بیرونی با مسئله «انقلاب فرهنگی» برخورد می کرد و در ذهن وضمیر خویش آن بافت سرطانی را تحت شیمی درمانی نقد قرار می داد. به گمانم تکرار این خطاهای معلل تا مدلل از جمله از محصولات همان آسیب پیشین است. آیا همانطور که دکتر سروش در افکار دینی آن زمانه اش تجدید نظر کرده نباید در قضاوتهای تاریخی اش، ولو خود نیز نقش و سمتی در آن میانه داشته، هم تجدید نظر کند؟
به عنوان یک عضو کوچک جریان نواندیشی دینی باید تاکید مجددی کنیم به بیانیه تحلیلی جمعی اخیر آنان که حکومت مبتنی بر ولایت فقیه را «تجربهای سراسر شکستخورده» دانسته و خواهان «جدایی دین و دولت» شدند. تجربه تاریخی هم به ما آموخته که هم تباهکاری های استبداد دینی بیشتر از استبداد غیردینی است و هم مقابله با استبداد غیردینی بس راحت تر از مقابله با استبداد دینی است.
علیرغم برخی نقدها، همچنان به دکتر سروش عزیز و نقش موثرفرهنگی ایشان احترام می گذاریم و برایشان آرزوی طول عمر می کنیم.
🔹لینک متن کامل مقاله:
https://goo.gl/22FwUM
🆔 @andishehayee
رضا علیجانی
دکتر سروش یکی از سرمایه های فرهنگی کشور ماست که از دهه هفتاد به بعد نقش فرهنگی قابل احترام و فراموش نشدنی داشته است. نقد آراء ایشان خود به بهبود این نقش یاری می رساند.
مشخص نیست سئوال از ایشان در اینکه اگر مجبور باشد بین خمینی و شاه یکی را انتخاب کند، به چه مناسبت مطرح شده است، اما قاطعیت ایشان در پاسخ به ویژه پس از چهل سال و پاسخ دادن به پرسشی انضمامی به صورت انتزاعی، به شدت قابل تامل است.
اگر بنده در برابر این پرسش قرار میگرفتم پاسخ کوتاه و آنی ام این بود که «قطعا شاه». تا پرسش کننده بداند که با او همدلی دارم و در سطح و افقی که به مسائل می نگرد شاه را برخمینی ترجیح می دهم. اما بلافاصله می افزودم: اگر منظورت این است که از خمینی در مقابل شاه حمایت میکردم، نه بهیچوجه حمایت نمیکردم و دنبال خمینی هم نمی رفتم. اما اگر منظور این است که حکومت شاه را می پذیرفتم، نه نمی پذیرفتم و با دیکتاتوری او مبارزه می کردم. اما عمیقا باور دارم که مقابله با استبداد غیر دینی راحت تر از مقابله با استبداد دینی است.
دکتر سروش سه دلیل برای ترجیح آقای خمینی بر شاه آورده که هر سه نادرست است:
الف- سواد (آن هم با این اغراق غیرتاریخی و غیر مستند که وی از زمان هخامنشیان تاکنون بر همه شاهان نه در ایران بلکه در سراسر جهان! برتر است؛ تعبیری که جز از شیفتگی شخصی برنمی خیزد). ایشان به آشنایی خمینی با فقه و عرفان اشاره می کند. اینکه رهبر و رئیس حکومتی عارف باشد یا نباشد چه مزیتی است؟ اگر منظور فقه است که این دلیل با کل آراء دکتر سروش از جمله در همین جلسه، نمی خواند. آیا آشنایی با مباحث قصاص و دیات و طهارات ونجاسات امتیازی برای رهبر یک مملکت است؟ آیا اعتقاد به اینکه این احکام باید امروزه هم اجرا شود نقطه امتیاز است یا خصیصه ای مخرب که باید شدیدا با آن مقابله کرد؟
عرفان به علاوه فقه، محصولی جز فاشیسم ندارد و برای صاحبش چنان اعتماد به نفسی می آورد که هزاران نفر را می کشد و با دلی آرام به دیدار حق می رود! و وسواس یک فقیه سنتی غیرعارف حساس بر مال و جان و آبروی مردم را هم ندارد. ضمن آنکه مدرن بودن شاه و آشنایی اش با جهان جدید(بدون نادیده گرفتن و یا توجیه دیکتاتوری اش؛ که سربازان گمنام آقای خمینی روی او را در این باره سفید کردند)، ترجیحی روشن بر آقای خمینی با ذهن بسته و سنتی و ناآشنایش با جهان جدید دارد.
ب- پایگاه مردمی- به چه دلیل داشتن پایگاه مردمی دلیلی برای پذیرفتن و ترجیح یکی بر دیگری است؟ در این صورت آیا نمی توان مثلا هیتلر و موسولینی را هم نسبت به خیلی از حاکمان ستود؟
پ-شجاعت- شجاعت در زندگی فردی مزیتی اخلاقی است. اما آیا در زندگی اجتماعی نیز چنین است؟ آیا اگر کسی با شجاعت تمام کمربند انتحاری می بندد و دهها نفر را می کشد نسبت به کسی که می ترسد چنین کند ترجیح دارد؟
شجاعت آقای خمینی به علاوه عرفان او وقتی در کنار خشک مغزی فقه اندیشانه و نادانی او نسبت به مدیریت در جهان جدید همراه با شخصیت مغرور و لجباز و کم تحمل وی قرار گرفت، فاجعه ای به بار آورد که نیازی به برشمردن اجزائش نیست.
با استفاده از واژگان خود دکتر سروش، می توان گفت این موضع ایشان بیشتر «علت» دارد تا «دلیل». آن علت چیزی نیست جز ارادت و شیفتگی شخصی به آقای خمینی. به علاوه اینکه شاید ایشان به صورت ناخودآگاه در این دفاع شگفت دارد از گذشته خویش در آن دوران دفاع می کند.
کاش دکتر سروش یکبار برای همیشه از نگاهی بیرونی با مسئله «انقلاب فرهنگی» برخورد می کرد و در ذهن وضمیر خویش آن بافت سرطانی را تحت شیمی درمانی نقد قرار می داد. به گمانم تکرار این خطاهای معلل تا مدلل از جمله از محصولات همان آسیب پیشین است. آیا همانطور که دکتر سروش در افکار دینی آن زمانه اش تجدید نظر کرده نباید در قضاوتهای تاریخی اش، ولو خود نیز نقش و سمتی در آن میانه داشته، هم تجدید نظر کند؟
به عنوان یک عضو کوچک جریان نواندیشی دینی باید تاکید مجددی کنیم به بیانیه تحلیلی جمعی اخیر آنان که حکومت مبتنی بر ولایت فقیه را «تجربهای سراسر شکستخورده» دانسته و خواهان «جدایی دین و دولت» شدند. تجربه تاریخی هم به ما آموخته که هم تباهکاری های استبداد دینی بیشتر از استبداد غیردینی است و هم مقابله با استبداد غیردینی بس راحت تر از مقابله با استبداد دینی است.
علیرغم برخی نقدها، همچنان به دکتر سروش عزیز و نقش موثرفرهنگی ایشان احترام می گذاریم و برایشان آرزوی طول عمر می کنیم.
🔹لینک متن کامل مقاله:
https://goo.gl/22FwUM
🆔 @andishehayee