فورا شروع کردم به بستن بار سفر
چمدان قهوه ای کهنه ای بیرون کشیدم و داخلش چند تکه لباس چپاندم
بعد در اتاق خوابم دنبال چیزهای خاطره انگیز گشتم ولی تا یادم افتاد وظیفه شان زنده کردن خاطرات است دست از جستجو کشیدم .گور پدرشان
دوست نداشتم خاطراتم را با خودم ببرم این طرف و آن طرف خیلی سنگین بودند
[ جز از کل ]
چمدان قهوه ای کهنه ای بیرون کشیدم و داخلش چند تکه لباس چپاندم
بعد در اتاق خوابم دنبال چیزهای خاطره انگیز گشتم ولی تا یادم افتاد وظیفه شان زنده کردن خاطرات است دست از جستجو کشیدم .گور پدرشان
دوست نداشتم خاطراتم را با خودم ببرم این طرف و آن طرف خیلی سنگین بودند
[ جز از کل ]