ناخنهایش را لاک زدهام. زرشکی. به دستهای ظریف و باریکش میآید. دستانش پیر شده. چروک نشده، ولی معلومه که سالهای زیادی از بهوجود آمدنشان گذشته. نگاهِ لاکهای زرشکیاش میکنم. آخرين بار کِی لاک زده بود؟ اگرهم زده بود، لاک کِرم زده بود که معلوم نشود. چرا؟ هیچوقت نفهمیدم.
به دستان ظریف و باریکش که لاک زرشکی رویش خود نمایی میکند، نگاه میکنم و میگویم"میاد به دستت" لبخند میزند. میگوید" واقعا؟سَراش رفت ظرف شستم." به سر ناخنهایش نگاه میکنم. دستش را محکم فشار میدهم و میگویم"فدا سرت دوباره میزنم واست"
#امروز_ها
#روزی_روزگاری
به دستان ظریف و باریکش که لاک زرشکی رویش خود نمایی میکند، نگاه میکنم و میگویم"میاد به دستت" لبخند میزند. میگوید" واقعا؟سَراش رفت ظرف شستم." به سر ناخنهایش نگاه میکنم. دستش را محکم فشار میدهم و میگویم"فدا سرت دوباره میزنم واست"
#امروز_ها
#روزی_روزگاری