🌷فرشته های چادری🌷


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


بسم رب الحسین🌿
╰❥🧕🏻📸•
°خیلـے ها مـے پرسن: 
°"ڪے گفته
° محجبه ها فرشته‌اند؟!🧐
°امیرالمومنینـ♥️
° علـے علیه السلام :💎
(◄ همانا عفیف و پاکدامنـــ،
فرشته‌اےازفرشته‌هاست🥰)
تبلیغات،تبادل،حمایتی،ارسالی،نظری داشتید در خدمتم😍
@Nargesssiiii

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

💗پــلاک پنهـــان 💗
#قسمت_86

ــ نمیخوام با این حرفام خدایی نکرده بترسونمتون اما خب اگه قبول کردید و این وصلت سر گرفت باید خودتونو برا این چیزا آماده کنید
من ماموریت میرم،ماموریتام خیلی طولانی نیستن اما اینکه سالم از این ماموریت ها زنده بیرون بیام دست خداست،نمیدونم چطور براتون بگم شاید الان نتونم درست توضیح بدم اما من میخوام کنار شما زندگی آرومی داشته باشم،من قول میدم که بحث کار بیرون خونه بمونه و هیچوقت شمارو تو مسائل کاری دخیل نکنم
ــ من به این زندگی میگم،زندگی مشترک،پس هرچی باشه باید نفر مقابل هم باخبر باشه،حالا چه مسئله کار یا چیز دیگه ای
کمیل که انتظار این حرف را از سمانه نداشت‌،کم کم لبخند شیرینی بر روی لبانش نشست.
ــ نمیدونم شاید حرف شما درستر از حرف من باشه،خب من حرف دیگه ای ندارم اگه شما صحبتی دارید سراپا گوشم
سمانه سربه زیر مشغول ور رفتن با گوشه ی چادرش ،لبانش را تر کرد وگفت:
ــ حرف های من هم زیاد نیستن،با شناختی که از شما دارم بعضی از حرفا ناگفته میمونن
ــ ترجیح میدم همه رو بشنوم
ــ خب در مورد احترام متقابل و خانواده و آرامش زندگی که با شناختی که از شما دارم از این بابت نگران نیستم ،اما در مورد درسم،من میخوام ادامه تحصیل بدم،یک سال و نیم دیگه دانشگام تموم میشه و میخوام بعد از پایان دانشگاه ازدواج کنیم
ــ یعنی عقد هم..
ــ نه نه منظورم عروسی بود
کمیل با اینکه ناراضی بود و دوست داشت هر چه زودتر برود سر خانه و زندگی اش اما حرفی نزد.
ــ اما در مورد کارتون،دایی یه چیزایی گفت بهم
ــ دایی گفت که چه چیزایی به شما گفته،از این بابت نگران نباشید من نمیزارم این وسط اتفاقی براتون بیفته
ــ منظورم این نیست،منظورم این هست که بلاخره این وسط من و دایی میدونم کارتون چی هست،و گفت که فشار کاریتون زیاده،اگه قراره تو این زندگی همراهتون باشم برای من از همه اتفاقات بگید،نزارید چیزی نگفته بماند و شمارو اذیت بکنه
کمیل آرام خندید و گفت:
ــ این هم چشم ،امر دیگه ای؟؟
سمانه با گونه های سرخ سرش را پایین انداخت و آرام گفت:
ــ چشمتون روشن
ــ بریم داخل؟
ــ بله
هر دو بلند شدند و به طرف پذیرایی رفتند،به محض ورودشان همه سکوت کردند.
محمد اقا گفت:
ــ عروس خانم چی شد دهنمونو شیرین کنیم

سمانه که از حضور یاسین و محسن و آرش و بقیه خجالت میکشید سرش را پایین انداخت وگفت:
ــ هر چی خانوادم بگن

اینبار آقا محمود دخالت کرد و گفت:
ــ باباجان جواب تو مهمه

سمانه احساس می کرد نفس کم آورده،دستانش را با استرس می فشرد،سمیه خانم با خنده گفت:
ــ سکوتتو بزاریم پای جواب مثبتت؟

سمانه آرام بله ای گفت،که صدای صلوات در خانه پیچید،نفس عمیقی کشید احساس می کرد بار سنگینی از روی دوشش برداشته شد،با شنیدن صدای آرام کمیل با تعجب سرش را پرخاند:
ــ امشب مطمِنم از گردن درد نمیتونید بخوابید
سمانه دوباره سرش راپایین انداخت و آرام خندید.

🍁فاطمه امیری زاده🍁

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

*🌷فرشته هاے چادرے 🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

💗 پـلاک پنهــان 💗
#قسمت_85


سمانه با استرس نگاهی به آینه انداخت،با استرس دستی به روسری یاسی رنگش انداخت و کمی او را مرتب کرد،باورش نمی شد که چطور همه چیز اینقدر زود پیش رفت،همین دیروز بود که خاله اش خانشان بود،همان موقع با اقا محمود صبحت کرد و بعد از موافقت آقا محمود،قرار خواستگاری را برای امشب گذاشتند.
همزمان با صدای آیفون،صدای فرحناز خانم که سمانه را صدا می کرد به گوش رسید،سمانه بسم الله ای گفت و از اتاق خارج شد.
کنار مادرش ایستاد،زینب هم با ان لباس صورتی اش کنارش ایستاده بود و با کنجکاوی منتظر داماد بود.
همه آمده بودند،همه منتظر همچین روزی بودند و از خوشحالی نتوانستند در خانه بمانند.بعد از سلام و احوالپرسی با همه نوبت به کمیل رسید،که با سبد گل قرمز به سمتش آمد.
ــ سلام بفرمایید
سمانه سبد گل را از دستش گرفت،بوی خوش گل ها در مشامش پیچید،بی اختیار نفس عمیقی کشید،سرش را بالا گرفت تا تشکر کند،که متوجه لبخند کمیل شد،خیلی وقت بود که لبخند کمیل را ندیده بود،خجالت زده سرش را پایین انداخت و گفت:
ــ سلام،خیلی ممنون
با صدای زینب به خودشان امدند
ــ عمو کمیل داماد تویی؟
کمیل کنارش زانو زد و بوسه ای بر موهایش نشاند:
ــ اره خوشکل خانم
ــ ولی عمه دوست نداره
هر دو با تعجب به زینب نگاه کردند.
ــ از کجا میدونی ؟
ــ خودم شنیدم خونه عزیز جون به خاله صغری گفت،این داداشتو یه روز خودم میکشم ،خب اگه دوست داشت که نمیکشت
سمانه با تشر گفت:
ــ زینب
کمیل خندید و آرام گفت:
ــ اشکال نداره بزارید بگه،بلاخره باید بدونم چه نظراتی در موردم داشتید
سمانه که انتظار این شیطنت ها را از کمیل نداشت،چشم غره ای به زینب رفت،با صدای محمد که صدایشان می کرد به خودشان آمدند.
جمعیت زیاد بود،و سمانه با کمک مژگان و ثریا از همه پذیرایی کردند،بعد از کلی تعارف و صحبت های همیشگی محمد که به جای پدر کمیل در جمع حاضر شده بود از محمود آقا اجازه گرفت که باهم صحبت کنند،سمانه بعد از اینکه محمود آقا از او خواست کمیل را همراهی کند از جایش برخاست و همراه کمیل به حیاط رفتند.
ــ قدم بزنیم یا بشینیم
سمانه در جواب سوال کمیل آرام گفت :
ــ هر جور راحتید
کمیل اشاره ای به تختی که وسط بوته ها بود کرد ،با هم به سمتش قدم برداشتند و روی آن نشستند
صدای آبی که از فواره حوض وسط حیاط می آمد همرا با بوی گل ها و زمین خیس همه چیز را برای صحبت های شیرین آن ها مهیا کرده بود.
ــ من شروع کنم ؟
سمانه سری به علامت تایید تکان داد.
ــ خب ،فعلا شما بیشتر از همه از کارای من خبر دارید.
ــ دایی محمد هم هستن البته
کمیل به لحن شاکی سمانه لبخندی زد و گفت:
ــ دایی خودش نخواست که خبر دار بشید،خب نمیدونم دقیقا چی بگم ،شما از کارم خبر دارید،از خانوادم کلا تا حدودی آشنایی کامل دارید،اما بعضی چیزا لازمه گفته بشه.
انگشتر یاقوتش را در انگشتش چرخاند و گفت:
ــ خانوادم خط قرمز من هستن،بخصوص مامانم و صغری
کارمو خیلی دوس دارم با اینکه خطرات زیادی داره اما با علاقه انتخابش کر‌دم...


🍁فاطمه امیری زاده🍁

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

*🌷فرشته هاے چادرے 🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


#بیــــوگرافے
.

••|آرزویمان را شهادت مینویسیم آقا ....تا گذرتان بر ما بیفتد|••🌿

•|🌿|•___↯🌸↯___
🌻🦋 @chadoryy


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#شهیدانه 🖇💔
-------------------------------

به‌خودتون‌افتخار‌می‌کنید..؟
در‌حالے‌ڪهـ...(:
#استوری


🌻 #اڵڵھمـ‌عجـڵـ‌‌ڵوڵیـڪـْـــ‌الفࢪجــ 🌻
-----------------------------
🌻🦋 @chadoryy


امروز دو پارت از رمانو میزارم😍❤️


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
[ 🌿 ]
استاد پناهیان🌱
{اول مودبانه نماز بخوان تا...}

#کلیپ📱

🦋اللهم عجل لولیک الفرج🦋

🌻🦋 @chadoryy


☁️⃟🪴

ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ«📞📻»ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ

وقٺی‌حسودی‌میکنیم‌کبریت‌میزنیم به روحمان...
خیلی‌بد‌است،اینکه‌تحمل‌نداریم‌هیچ کس،هیچ‌چیزی‌بهتر‌و‌بیشتر‌از‌ما داشته‌باشد.
خدایا!‌نگذار‌این‌جورۍ‌باشد.
پاک‌کُنت‌را‌بردار‌وهرجای‌دلم‌ذره‌اۍ حسودی‌دیدی،زود پاکش کن :)

🌸⃟💜¦⇢#حرف_قشنگ
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌼🌿ـ ـ ـ ـ ـ

••ʲᵒᶦⁿ↓
🌻🦋 @chadoryy


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
.+زھ گہوارھ تاگور.....
دخترچریکےهستم بدجور😎✌️🏾

#چریکی
#استوری


✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


♥️(:لبخند‌بزن ⧽

#لبخند
#پروفایل

*🌷فرشته هاے چادرے 🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


•|♥|•
گفتم: از عشق نشانے
به من خسته بگو ؟!
گفت جز عشق حسـین
هرچه ببینی بدلیست..!

#امام_حسین(ع)
#دلتنگے

*🌷فرشته هاے چادرے 🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


بسم رب الحسین🌿


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
*🌿*
از خدا خواستم همیشه بشم
شهید گمنام ...❤️

#استوری
#شهادت

*🌷فرشته هاے چادرے 🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


•|♥|•
#چادرانه🌸
#پروفایل🌸

چادری از شـکوفه پوشیدی😌
بوی گل ڪوچه را بهاری کرد...🌺

*🌷فرشته هاے چادرے 🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


میگما کاش میشد بعضی از بو ها هم توی موبایل زخیره کنیم مثل:
بوی خون شهدا🩸
بوی خاک کربلا🏜
بوی ضریح حرم ها🕌
بوی لباس احرام🕋
بوی گل محمدی🌸
بوی غذای هیئتی🍲
بوی گل نرگس🌼

#خدا
#مذهبی

*🌷فرشته  هاے  چادرے  🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


به امید روز شهادت که مادرم بگه ....😔

#پروفایل 🌿
#شهادت ❤️

*🌷فرشته هاے چادرے 🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
[ 🪴 ]
چادر 🌿
میپوشم چون .....

#استوری
#چادرانه

*🌷فرشته هاے چادرے 🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


+وااای راستی فاطی اینو یادم رفت بت بگم🤭
_خب بگو بگو؟🧐
+پریروز ریحانه رو دیدم حالا حدس بزن در چه حالی😵‍💫
_در چه حالی؟🧐
+هیچی با یک پسر مذهبی تو ماشین دختره ناپاک بدجنس😒
_واقعا که از همون اولم میدونستم میخواست ادای مذهبیارو دربیاره وگرنه هیچم به مانمیخورد😒
+اره جدانم خودش میره با... لا اله الا الله پسرا میگرده اونوقت ادای ما مذهبی هارو درمیاره😪
دوروز بعد...
_طاهره ی خبر دارم برات🙁
+اره بابا میدونم اون پسره نامزد ریحانه بود😕
_اره اما هنوز عقد نکردن واقعا که😐
+تو از کجا میدونی شایدم عقد کرده مارو دعوت نکرده😒
_راست میگیا از این دختره خسیس بعیدم نیست😏
+اره بابا اینا کلا خانوادتن خسیس هستن بعد میان خودشونو به ما مذهبیا میچسبونن😒
_حتما همینطوریه دیگه خودشون دوتایی رفتن محضر عقد کردن هیچکس هم دعوت نکردن که یک موقع از پولاشون کم نشه😏
۶روز بعد...
+وای فاطی ۴ روز پیش‌و یادته؟چقدر مراسم عقدشون کوتاه بود😶‍🌫
_جدانم سریع تمومش کردن که خرج برنداره😒
+اگه بخواد اینطوری باشه واسه دخترشون ی عروسی ساده هم نمیتونن بگیرن😂
_اره واقعا😏

یک ماه بعد...

+اینم کارت عروسیشونه😒
_هوم لابد میخوان ی عروسی کوچیک بگیرنو تمومش کنن
+اره چقدم زود میخوان عروسی کنن،راستی رنگ و روی ریحانه رو دیدی چقدر رفته🤫
_اره بابا تازه امروز صبح دیدم داره میره آزمایشگاه🤭
+نکنه از الان بارداره....🙊
_

یک هفته بعد...
+سلام فاطی دیدی ریحانه تو بیمارستان بستری شده نتونستن براش عروسی بگیرن😕
_اره سرطان داره😔
+البته تو از کجا میدونی شاید دارن به مردم دروغ میگن که براشون خرج برنداره🙄

خواهر حواست کجاست؟😳
غیبت اونم غیبت های نا بجا؟😞
تا کی دروغ تا کی غیبت تا کی حسادت؟😞
کسی که مذهبی حواسش به همه چیز هست میدونی به چی؟😞
اینکه با دروغ😦
با غیبت😦
با حسادت😦
‌ با تهمت😦
با بی احترامی😦
با مسخره کردن دیگران😦
دل امام زمان رو نشکنه 😓
ظهورش رو به تاخیر نندازه😓
خدا رو ناراحت نکنه😓


اما بعضیا اینو یادشون رفته😔
یادشون رفته پیامبرشون چطور آدمی بود😔
آدمی که حتی اگه واقعا هم چیزی میدید 😔
به روش نمی اورد😔
اما شما چی؟🤔
ندیده🤔
نشناخته🤔
تهمت میزنی؟😩
غیبت میکنی؟😩
قضاوت میکنی؟😩
مراقب حرفات باش
مراقب کلمه به کلمه شون
این روزا گناه کردن مد شده🍂

#تلنگرانه🌾
#منتظرانه😔
*🌷فرشته  هاے  چادرے  🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


[🖇]•

چادرم سند بندگی
و عبودیتم را امضا می کند!
می گویند سیاهی ِ چادرم•🌻🌿

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ᪣❥︎•••
¦📓❃🖇¦⇜ #چادرانہ
#پروفایل

*🌷فرشته هاے چادرے 🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#کلیپ_روسری
آموزش بستن روسری به روش جدید
*🌷فرشته  هاے  چادرے  🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy


امتحان كنيد خیلی جالبه

میخوای بهت بگم که تو چند عمه وخاله داری

معادله عجیب اما واقعی(اگه امتحان کردی و درست نبود من اسممو عوض میکنم)

تعداد عمه هاتو به علاوه 3 کن➕3⃣

حاصلو ضربدر 5 کن✖️5⃣

حاصلو به علاوه 20 کن➕0⃣2⃣

حاصلو ضربدر 2 کن✖️2⃣

حاصلو به علاوه 5 کن➕5⃣

حاصلو به علاوه تعداد خاله هات کن➕🔲

حالا حاصلو از 75 کم کن➖5⃣7⃣

یه عدد 2 رقمیه😵‍💫

سمت چپی(دهگان)= تعداد عمه😮

سمت راستی(یکان)= تعدادخاله😮

من دیگه حرفی ندارم😵😮
🌷فرشته هاے چادرے 🌷*
✎Join∞🦋∞↷
🌻🦋 @chadoryy

Показано 20 последних публикаций.

865

подписчиков
Статистика канала