Репост из: -𝐦𝐨𝐨𝐧𝐥𝐢𝐠𝐡𝐭
تو پروانهای به زیبایی مهتاب بودی:)
آزاد و رها.
روزی روزگاری پیرمردِ دیوانهِ دهکده مشغول قدم زدن کنار رودخانه بود، همانطور که موسیقی زیبا و عجیبی رو زیرلب زمزمه میکرد، چشمش به پروانهای خورد. او در تمام طول عمرش موجودی به این زیبایی ندیده بود، آن پروانه به قدری زیبا بود که پیرمرد مات و مبهوت مانده بود و قدرت حرکت نداشت :)
『 t.me/crazydream333 』🦋🌑🌱
آزاد و رها.
روزی روزگاری پیرمردِ دیوانهِ دهکده مشغول قدم زدن کنار رودخانه بود، همانطور که موسیقی زیبا و عجیبی رو زیرلب زمزمه میکرد، چشمش به پروانهای خورد. او در تمام طول عمرش موجودی به این زیبایی ندیده بود، آن پروانه به قدری زیبا بود که پیرمرد مات و مبهوت مانده بود و قدرت حرکت نداشت :)
『 t.me/crazydream333 』🦋🌑🌱