عرفان نظرآهاری


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


@Erfannazarahar
??????????
ارتباط با نويسنده
نشر نورونار + كتابسرای نورونار

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


هر کتاب تجربه یک زندگی ست
برای تجربه زندگی های بیشتر سه شنبه ، ساعت چهار ، در کتاب پارک در میدان هروی منتظر شما هستم.
@erfannazarahari
@ketabpark


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
یک دورهمی و گپ و گفت صمیمانه و جشن امضا در یک کتابفروشی خوب
سه شنبه ،۱۹ دی ماه ، ساعت چهار
میدان هروی، پارک هروی، کتاب پارک
#عرفان_نظرآهاری
@ketabpark
@erfannazarahari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
با سلام خدمت فرشته های خوب
دیدار با عزیزان سه شنبه نوزدهم دی ماه
ساعت چهار ، میدان هروی، فروشگاه کتاب پارک
@erfannazarahari
@ketabpark


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
هیچ لذتی بالاتر از فهمیده شدن نیست وقتی کسانی هستند که کلماتت را قدر می دانند
من کلماتم را به شما سپردم و دیگر غمی ندارم زیرا شما باغبان معنایید و نگهبان کلمات...
@erfannazarahari




🌸مادرم ایران بانو

مادرم ایران بانو، خاتون صبور هزاره هاست.
زخم بسیار بر تن دارد و اندوه بسیار در دل؛ تاب جراحت بیشتر ندارد که خنجر بسیار بر گُرده اش جا مانده در گذر زمان.
🍂
مادرمان دردمند است و رنجور و خسته و ناتوان اما دردش به خشم و خشونت و خون و آتش درمان نمی شود.
مادرمان عشق می خواهد و تعقل و صبوری و تدبیر.
سوزاندن دامن مادر و بریدن گیسوانش نه حال مادر را بهتر می کند ، نه حال ما را.
مرگ مادر خوشبختمان نمی کند، یتیم مان می کند.
مرگ مادر ما عزای ماست اما سور بسیاری کسان است که جنازه مادرمان بیشتر به کارشان می آید تا قامت افراشته و برومندش.
مراقب مادرمان باشیم که رنج مادر ، رنج ماست.
🍂
مادرم، ایران بانو! جز عشق و جز کلمه مرهمی ندارم تا روی زخم هایت بگذارم، همین را برایت می آورم ، آغوشت را بگشای مادرم ، دخترت را بغل کن.🌹

#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari


دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغان وصل جانان پیوند روح دارد
🌸🍃🌸
قرار ما همین پنج شنبه ،ساعت سه، بهاران
@erfannazarahari


🍃🌿🍃بیا با هم بدویم

ما منتظر نمی مانیم تا خوشحالی بیاید و ما را بین این همه آدم و این همه خانه و این همه شهر و شلوغی و شور و شر پیدا کند.

ما خودمان جاده به جاده و راه به راه می رویم و خوشحالی را از زیر سنگ و پشت کوه هم شده پیدایش می کنیم.

هر چند خوشحالی میل شدیدی دارد به گریختن و پنهان شدن و در دسترس نبودن؛ اما باید رفت و دامن خوشحالی را گرفت و
رهایش نکرد.

خوشحالی از دست ما خلاصی ندارد! کجا بگریزد که از هر طرف بدود ما هم همان سو می دویم!

دو روز مانده به پایان جهان؛
بیا با هم بدویم.

#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
خوش آمدی پسر مریم!
جهان ما تاریک بود، شب بود ، سرد و زمستان بود.
ما به خورشید تو به نورت به لبخندت محتاج بودیم.
ما تنهایی ات را می فهمیم.
ما پیروان نور و لبخند و تنهایی هستیم.
🙏☀️🙏
@erfannazarahari


🌹سفارتخانه عشق

از دیروز فیلمی دست به دست و قاره به قاره می چرخد که نماینده مجلسی در هلند در اعتراض به سفیر ایران پسته اهدایی اش را مقابل دوربین تلویزیون به سطل زباله می ریزد و می گوید چرا این هدیه فقط به مردان داده شده
🍂
و من از دیروز همه اش در این فکرم که روزی که ظریفِ ما حکم سفارت‌عشق را به من داد مدام تاکید می کرد که یادت باشد که سفارت همان ظرافت است. برو و حریر بافی بیاموز مبادا که بوریا ببافی در کارگاه حریر ، که بوریا باف اگرچه بافنده است، اما اگر در کارگاه حریر ، بوریا ببافد ، فاجعه بافته است.
🍃
ما آمدیم و سفارتخانه ای خانگی بنا کردیم و نور بافتیم و عشق بافتیم و کلمه بافتیم و شعر و شور و شعور بافتیم.
ما برای ذهن ها و روح ها و قلب ها هدیه بردیم نه برای شکم ها!
ما ایران را به تعلقاتش می شناسانیم نه به تنقلاتش.
ما به کسی پسته ندادیم ما قصه دادیم زیرا هیچکسی نمی تواند قصه ایرانی را در سطل زباله بیندازد و حریر شعر پارسی را پاره کند.
در این سفارتخانه ی خانگی که ما داریم حافظ، رایزن فرهنگی ست و سعدی، خدمات کنسولی انجام می دهد و مولانا ،ویزای عشق صادر می کند و فردوسی ، اقامت دایم می دهد به کسی که عاشق ایران است.
و مشاور حقوقی ما نیز ابوالحسن خرقانی ست که از نام و ایمان هیچکس چیزی نمی پرسد...
سفارتخانه ما در محله تعامل، ابتدای خیابان مدارا ، بعد از میدان گفتگوی تمدن هاست..
ما از سیاست به سفارت نرسیدم ما از عشق
به این مقام رسیدیم ..
🍃
نگران نباشید جناب سفیر ! من پسته های اهدایی شما را از سطل زباله در می آورم و از هر پسته قصه ای می سازم ، جواهری می تراشم.
این دیگر دور انداختنی نخواهد بود.

اما دریغا و دردا از بوریاباف!

#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
نمکدان کوچکی دارم از عشق ایران و هر جا می روم کمی ایران و عشق می پاشم.بر این قاره بر آن قاره بر این کشور بر آن کشور
بر آنم که دیگران نیز کمی مزه ایران را بچشند و کمی نمک گیر عشق شوند
@erfannazarahari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
@erfannazarahari


🍂☀️🍂یلدا نام یک فرشته است

یلدا نام فرشته ای است بالا بلند، با تن پوشی از شب و دامنی از ستاره. یلدا نرم نرمک با مهرآمده بود. با اولین شب پاییز و هر شب ردای سیاهش را قدری بیش تر بر سر آسمان می کشید تا آدم ها زیر گنبد کبود آرام تر بخوابند.
🍂☀️🍂

یلدا هرشب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه می رفت ولابه لای خواب های زمین، لالایی اش را زمزمه می کرد. گیسوانش در باد می وزید و شب به بوی او آغشته می شد.
🍂
یلدا، شبی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت. آتش که می دانی، همان عشق است. یلدا آتش را در دلش پنهان کرد تا شیطان آن را ندزدد. آتش در یلدا بارور شد.
فرشته ها به هم گفتند: " یلدا، آبستن است، آبستن خورشید. و هر شب قطره قطره خونش را به خورشید می بخشد و شبی که آخرین قطره را ببخشد، دیگر زنده نخواهد ماند".
فرشته ها گفتند: " فردا که خورشید به دنیا بیاید، یلدا خواهد مرد".
🔥☀️🔥

یلدا همیشه همین کار را می کند، می میرد و به دنیا می آورد. یلدا آفرینش را تکرار می کند.
راستی، فردا که خورشید را دیدی به یاد بیاور که او دختر یلداست و یلدا نام همان فرشته ای است که روزی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت.

#عرفان_نظرآهاری
از کتاب #هر_قاصدکی_یک_پیامبر_است

@erfannazarahari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
ردایی دارم از اندوه که یلدا به من داده
امشب می آید و آن را می برد
فردا پیرهن خورشید می پوشم با گلدوزی سرخ انار و لبخندی از ملیله و آتش
فردا من همان آفتاب اول دی ماهم
#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari


برایت تفالی گرفتم از حافظ
این بیت آمد:

ای دل غمدیده
حالت بهْ شود
دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان
غم مخور

#حافظ
#یلدا
@erfannazarahari


یلدا ! شب و سیاه و اندوهِ طولانی سزاوار تو نیست.
من انار تعارفت می کنم...

بیا زمستانمان را سرخ بپوشیم و شعله بخندیم و تابستانِ هم باشیم.
🔥🌹🔥
#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari


🍃🌾🍂ما سه نفر بودیم ...

ما سه نفر بودیم که هر سه یک جا زندگی می کردیم؛ نه در یک خانه ، نه در یک اتاق که در یک بدن.

اسم یکی از ما «بیم » بود، اسم یکی از ما «امید» بود، اسم یکی «بیم و امید» بود.
اسم یکی «نور» بود، اسم یکی «نار» بود اسم یکی «نور و نار» بود.
اسم یکی « قبض» بود، اسم یکی «بسط» بود، اسم یکی « قبض و بسط» بود.

وقتی امید، سراسر از عشق می گفت و از فردا و تولد و تازگی و زیبایی،
بیم، زنهارمان می داد و بر حذرمان می داشت و محتاط بود و محابا داشت.

وقتی نور، همه اش روشنی می بخشید و راه نشان می داد و با تار و سیاه می جنگید،
نار می سوزاند و عطش بود و گداختن بود و تب و تاب بود.

وقتی قبض، حزن می آورد و اندوه می زایید و غم بر غم می نشاند و دلتنگی روی دلتنگی می گذاشت ،
بسط ، شادی می آورد و شور می زایید و وجد و شعف بر دلخوشی و سرمستی می گذاشت.

اما از میان ما سه نفر فقط یکی راست می گفت؛
او که اسمش «بیم و امید» بود
او که نامش«نور و نار» بود
او که « قبض و بسط» صدایش می کردیم.

#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari


🍃در عشق زنده باید

شب بیست و ششم آذر بود، تو تب داشتی، هوا سرد بود، برف هم می آمد. من دستمال نم دار روی پیشانی داغت می گذاشتم و بی تاب بودم و گریه می کردم
گفتم: تنهایمان نگذار، بدون تو چه کار کنم؟
گفتی: رو سر بنه به بالین
تنها مرا رها کن

گفتم: تو خودت داروخانه ای ، دوای عشقت را به مرگ هم بده، زندگی می شود

گفتی: حالا اما دوا همان مرگ است
دردی ست غیر مردن آن را دوا نباشد

من دستت را گرفتم گفتم : نه

تو لبخند زدی و به سمت در اشاره کردی و گفتی: نگاهش کن!
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن...
🍃
فردا تو مُردی...

و ما خندیدیم و دست افشاندیم و پای کوبیدیم و دف زدیم ؛
زیرا مرگ تنها دروغ مصلحت آمیزی بود که در همه زندگی ات گفتی.
از آن روز...تا حالا
هفتصد و شصت و هفت سال است که غزل به غزل می رقصی و خانه به خانه سماع می کنی.
🍃
می گویم حالا که اینجایی و سالگرد عُرس است ،بیا عکسی با هم بگیریم و در صفحه بگذاریم...گوشی را از دستم می گیری و می گویی:
در این سرما و باران یار خوشتر

ما با هم می خندیم از همان نوع دگر خندیدن ها که خودت یادم دادی...

#عرفان_نظرآهاری
#شب_عُرس
#مولانا
@erfannazarahari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
هر مذهبی، رنگی داشت و هر رنگی اختلافی آورد.
من اما سرانجام به آیین برف ایمان آوردم که رنگارنگی را زیر بال خود می گیرد و همگان را سپیدی می بخشد.
برف همان دین من است.
#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
قلبی دارم از آبگینه که خورشید خونش را در آن ریخته است
خورشید، خاتون آسمان است و خونش عشق.
قلبم را نشکن
زیرا خون خورشید بر خاک خواهد ریخت
نه ،عشق بر خاک خواهد ریخت...

#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari

Показано 20 последних публикаций.

5 526

подписчиков
Статистика канала