او ... به سرزمین رویاها تعلق داشت !
هر آنچه سعی مینمود تا در آن دنیای آدم ها خودش را بیابد؛ گویی بیشتر خودِ واقعی اش پنهان میشد ...
تنها در میان کتاب ها میتوانست گرمای خانه را احساس کند ...
تنها زمانی که درون کلمات نگاشته شده میان صفحات کتاب غرق میشد؛ حیات را می یافت .
جانش، به جان آنها بند شده بود و بی اغراق گمان میکرد برای بقا، بیشتر از خورد و خوراک به خواندن کتاب هایش محتاج است .
هر آنچه سعی مینمود تا در آن دنیای آدم ها خودش را بیابد؛ گویی بیشتر خودِ واقعی اش پنهان میشد ...
تنها در میان کتاب ها میتوانست گرمای خانه را احساس کند ...
تنها زمانی که درون کلمات نگاشته شده میان صفحات کتاب غرق میشد؛ حیات را می یافت .
جانش، به جان آنها بند شده بود و بی اغراق گمان میکرد برای بقا، بیشتر از خورد و خوراک به خواندن کتاب هایش محتاج است .