پَرِ وَحشی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


اکنون میانِ دوهیچ...

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




سپس برایت می نویسم ؛
و ​​امیدوارم که نامه های مرا نخوانی
بلکه خودم را بخوانی؛
کلمات نتوانسته‌اند مرا برایت
توضیح دهند
|نجيب محفوظ|


Репост из: Into the Void🌾🖤
هنر گرچه "نان" نمی‌شود؛اما "شراب"میشود.

-ژان پل سارتر




میخواهم همچون پرندگان پاییزی
از زمانی به زمان دیگر گم شوم.
میخواهم بدنبال وطنی بگردم
تازه و بی هیچ مردمی.
و خداوندی
که مرا تعقیب نکند
و زمینی که خصم من نباشد.
میخواهم بگریزم
از پوست خویش
و از صدای ام
و  از زبان ام.
و همچون عطر باغ و بستان پراکنده شوم.
|نزارقبانی|




تو با اسمِ شبِ من آشنایی
از اندوه تو و چشمِ تو پیداست
که از ایل و تبارِ عاشقایی...
تورو از تپش قلبت شناختم تو
قلبت قلب عاشقهای دنیاست
تو باتن پوشی از گلبرگ و بوسه منو به جشن نور و آینه بردی..
چرا از سایه های شب بترسم تو خورشید و به دست من سپردی .


چونان نماند و
چونین نیز هم نخواهند ماند...
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است؟
چو بر صحیفه ی هستی رقم نخواهد ماند...


نوعِ بشریت
مرا نومید و مأیوس میکنند...




و گفت: محبت درست نشود، مگر در میان دو تن، که یکی دیگری را گوید: «اِی من»
عطار




علي أن أكتب قصيدة
علي أن أكتب له
ليقرأها الجميع ...
يجب أن يكون بلغة الحب الجميلة
دعني أقرأ وأكتب قصيدة أخرى
دع القلم يرقص على ورق شوقي

باید شعری بنویسم
شعری برای او !
که همه کس بخوانند...
باید شعرِ من به زبانِ زیبای عشق باشد...
بگذار شعرِ دیگری بخوانم و بنویسم
بگذار قلم روی کاغذ آرزوهایم برایت برقصد!

|وحشی|


Репост из: Into the Void🌾🖤
درود بر انسان وحشی بر انسان نیک بر آن جان ازاد و طوفانی که برروی مرداب ها و مصیبت ها چنان میرقصد که بر روی چمن...

-نیچه


همراه و همسایه
نزدیک تر از پیرهن
باور کنم یا نه؟
هُرمِ نفس هاتو...
ایثارِ تن سوزِ نجیبِ دستاتو...


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram




این بوسه را برای تو آتش میزنم
در اندامِ سوخته ی غروبِ کهنه گور
در نیمه های این سایه ی سرگردان
من تکیه داده ام به طعنه های بیهوده
بگذار که از چهره ی مریم پرده بردارم
بر سینه ام میساید آفتابِ دآغِ بوسه ای ناکام
شهرِ من دگر نیست غربتِ غم های این آشیان...
روزی رسد که من پرواز خواهم کرد
آخرین بار؛
آخرین سالهای تلخِ مردار...
سربه سر دیدم جهان را در دو دیده ی بیزار...
|وحشی|


خوابم یا بیدارم؟
لمسِ تنت خواب نیست!
این روشنی از توست
بگو از افتاب نیست...


ديوار مست و پنجره مست و اتاق مست!

Показано 20 последних публикаций.

113

подписчиков
Статистика канала