?فقط خودم نگات کنم?


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


???هـــرگز به گذشته برنگرد، اگر سیندرلا برای برداشتن
کفشش بر می گشت هرگز پرنسس نمی شد???
?نویسنده: ســــــــــら௱௱ــــــــــارا
?ژانر = عاشقانه?
کـــــــــــپی: پیگرد قانونی دارد??
ارتباط با ادمین: فعلا لازم نیست :)

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


#پلیسی_سسی🔞

#یک_رمان_هات_و_سراسر_هیجان🔞💦

#سس_با_عروسک_های_لولیتا🔞

💯💯💯💯💯💯💯💯💯💯💯

#پارت_78

با دستش #چونم رو گرفت و گفت:

_ببینم #سرگرد_کوچولو نکنه بازم میخوای #سماجت کنی؟

_#ادوارد التماست میکنم تو رو خدا تمومش کن ...

ارباب عصبی پرتم کرد روی تخت و #فریاد_زد

_تو آدم بشو نیستی #ج_نده باید به روش خودم ادمت کنم

از اتاق خارج شد و بعد چند دقه با چهار تا #طناب برگشت

دست و پام رو با اون #طنابای_زخیم به چهار گوشه ی #تخت بست

#خدمتکار مخصوصش رو صدا کرد و گفت بیارینش

نگاهی بهم کرد و با پوزخند

_خودم رامت میکنم #سرگرد_کوچولو
امید از #سوپرایز امروزت خوشت بیاد

در باز شد و خدمتکار در حالی که انگار یه #تیکه_گوشت تو دستاش بود وارد شد

هر چی نزدیک تر می شد چشمای منم گرد تر می شد

اون....اون یه #دختر_بچه بود که دست و پا نداشت

خدمتکار با اشاره ی #ادوارد تن #لخت دخترک رو روی #تن لخت من گذاشت و رفت

ادوارد در گوش دختر خم شد و طوری که منم بشنوم گفت:

_ #حیوون می خوام خودتو رو تن این #جن_ده جلو عقب می کنی و با #سینه_های بی ارزشت تنش رو ماساژ بدی اگه نتونی #سرگرد_کوچولوی ما رو #شه_وتی کنی امشب برات شب سختی میشه
پس تمام تلاشتو کن #توله_سگ

با تمام شدن حرفش یه #درکو_نی محکم به #باسن دختر زد و فرمان شروع رو صادر کرد

دختر صدای #خر_خر از خودش در اورد که خنده ادوار بلند شد

❌برای خوندن ادامه ی رمان به کانال مراجعه کنید❌

https://t.me/joinchat/AAAAAD06NDeD3JU5AVW0qg

#فول_سک‌سی🔞💦

#زندگی_دخترانی_که_به_عروسک_لولیتا_تبدیل_می_شواند👅🔞

#لز_با_عروسک_های_جنسی


#شاه_مات❌
#رمانی_سراسر_هیجان💋🚫

برای زیر 18 سال توصیه نمیشه 🔞

دست و پاهاشو به چهار گوشه ی تخت بستم
زجه میزد و التماس میکرد اما الان خوابوندن این #ال_ت #ش-ق شده برام مهم تر بود تا عادت ماهیانه اون

تمام زیر پاش پر #خون بود

نگاهی بهش انداختم و فریاد زدم
- صداتو نشنوم #جن_ده_خانم

وقتی با نقشه وارد زندگی من میشدی باید فکر اینجاشم میکردی

ماهورا خوب گوشاتو باز کن امشب جز #اه و #ناله چیز دیگه ای ازت بشونم

فردا تو رو هم همراه گروه جدیدی که قرار به #لولیتا تبدیل بشن میفرستم حالیته که من با کسی شوخی ندارم

با ترس گفت
+ نه...نه تو رو خدا
با...باشه...باشه چشم

عاشق همین ترسو بودنش بودم
همین اخلاقش منو #تح_ریک میکرد انگار این جن_ده واقعا برای بردگی به دنیا اومده

پوزخند زدم از کشوی کنار تختم بزرگ ترین #دیل-دو رو که خردار هم بود برداشتم

نیم نگاهی بهش کردم و بدون #ملای-مت و یک #ضر-ب #وار-دش کردم که از درد #جیغ بلندی کشید

با خشم غرید:

-خفه شو#جن-ده می خوای تمام عمارت رو از#کو_ن دادنت باخبر کتی؟

با درد نالید:

_#شاهکار من...من دو...دوست داشتم
تو....تو

هنوز حرفشو کامل نکرده بود که از درد بی هوش شد و ذهن من رفت پی حرفش

اون واقعا منو #دوس_داشت؟

رمانی با صحنه های باز💯💯
بیا بخون و لذت ببر


#اگه_دنبال_سسی_خشنی_بیا_این_جا


https://t.me/joinchat/AAAAAD06NDeD3JU5AVW0qg


دم گوشم گفت:

_اصلا زن خوب اونیه موقع روبوسی قبل از صورتش ممه هاش بخوره بهت!
چپ چپ نگاهش کردم که آب دهنش،و پر سر و صدا قورت داد و جوری بوسم کرد که قشنگ مالیدیم بهم!
بعد چند لحظه عقب کشید و ادامه داد:
_فعلا تا همینجا بسه تا بعد مهمونی!
آروم خندیدم و گفتم:
_متاسفانه وضعیت قرمزه!
با ناامیدی نگاهم کرد:
_پریودی؟
سری به نشونه تایید تکون دادم که از رو نرفت و در کمال پررویی گفت:
_عب نداره،لب و دهنت که سالمه!
حرصم گرفت:
_عمراا
سرش و کج کرد و شمرده شمرده گفت:
_این همه آیس مک برات خریدم خوردی یه بارم آیس مک خودمو بخور!
فقط نگاهش کردم و اون ادامه داد:
_تازه و خوشمزه!
زدم زیر خنده:
_تازه در آوردی.


https://t.me/joinchat/AAAAAFTbVPOuETeL86wTVw


سوتیـ نمو رو چشماش گذاشتو گفت
_سایزت چه کوچیکه من85دوست دارم
لبخند حرصی زدمو گفتم
_ خب کوچیکن دیگع اصلا میخوای توبزرگشون کنی؟
یدفعه به سمتم هجوم اوردو چنگی به سیـ نه هام زد و...

https://t.me/joinchat/AAAAAFTbVPOuETeL86wTVw

❌میخاد ورزش ممه بده 😱👙👙


Репост из: بنرای هایا
#سک‌س‌با‌جن‌دش‌وقتی‌که‌زنش‌نیس😱👇💦

با شنیدن صدای آه و ناله به سمت اتاق کیان رفتم ... در‌و باز کردم تا برم توی اتاق که با دیدن‌ #کیان و #ستاره که در حال #سک‌س بودن خشکم زد ...

کیان از کی‌#خیانت میکرد؟‌ انقدر #شهوتی و در حال #لذت بودن که متوجه من نشده بودن ...

ستاره #داگی شده بود و #کی‌ر کلفت کیان داشت #کو_نشو جر میداد ... #کو_ن صدف مثل #ژله می‌لرزید و کیان‌ بهش #سیلی میزد ...

چشمام خمار شده بود و #ک‌صم نبض میزد ... جلوی در وایستادم و به #سک‌سشون نگاه کردم ...

موهای ستاره دور دستش پیچوند و سرشو عقب کشید و گفت :
_ کی داره #ک‌ص خوشگل و آبدار تو جر میده #جن‌ده ؟

_ تو ... عشقم #محکم تر ...

روی‌ تخت دمرش کرد که ستاره منو دید ...

_ کیان هایا ...

نگاه کیان که توی چشمام نشست پوزخند زدم و گفتم :
_ #جرش بده ... منتظر چی هستی؟ اووه بد موقع‌ اومدم؟ شرمنده نمیتونستم در حال #کردن #جن‌دتی ...

برگشتم برم که ...

https://t.me/joinchat/AAAAAEcN4CFBLyAOF-8HBw

#سک‌س_با_دوست_دخترش_جلوی_زنش😱😱


Репост из: بنرای هایا
چند روزی بود که باهاش #سک‌س نداشتم و دلم حسابی واسه #مردو_نگی کلفت و درازش تنگ شده بود .

لباس خواب #مشکیم رو پوشیدم و روی تختش دراز کشیدم . میدونستم با دیدنم تعجب میکنه .
تا حالا واسه #سک‌س انقدر #عجله نداشتم ولی #بهش‌تم #نبض میزد و #شهوت کل وجودمو گرفته بود .

در اتاق که باز شد به سمتش برگشتم . با دیدنم هل شد و زود در رو بست .
_ اینجا چیکار میکنی؟

پاهامو باز کردم تا #شورت #توریم کار خودشو بکنه و با ناز گفتم :
_ دلم واست تنگ شده بود کیان ...

روی تنم #خیمه زد و دستشو #زیر #رون و #با_سنم کشید و گفت :
_ این همه #دلبری کردن ، #عواقب داره ها ...

همینجوری که داشتم دکمه هاشو باز میکردم گفتم :
_ هر کاری دوست ...

ادامه ی حرفم با صدای #جر خوردن #شورتم به جیغ تبدیل شد ..‌.

#سک‌س_خشن_و_هات💦💦
#پر_از_صحنه_های_سک‌سی_لطفا_زیر_هجده_سال_جوین_نده❌❌

https://t.me/joinchat/AAAAAEcN4CFBLyAOF-8HBw


_ #داگ استایل شو.
_وای نه دکتر #درد دارم.
_من هنوز #ار_ضا نشدم نمیخوای که پدرت تلف شه.
با زور #داگ استایل شدم که #کی_رش رو روی #سورا_خم تنظیم کرد...💦💦💦

😈 https://t.me/joinchat/AAAAAFaPHlgmiwqE5ROxhA 😈
#سک_س_وحشی😈🔞💦


#ورود_کودکان_ممنوع⛔❌
#سک_س_با_دکتر_به_خاطر_نجات_جون_پدرش😈😈

ولی دکتر اگه پدرم عمل نشه میمیره!
دکتر نگاه خریدارانه‌ای بهم انداخت و گفت:
_میتونم پول عملشو پرراخت کنم ولی در عوض ازت چیزی میخوام.
لبخند گشادی زدم و گفتم:
_چی؟!
_باید تا 6 ماه زن #صیغه‌ایم بشی منظورم همون #زیرخوابه.
آب دهنم رو قورت دادم پدرم تنها کسیه که برام مونده.
اگه الان بتونی #ار_ضام کنی پولتو پرداخت میکنم.
باید زودتر خواستش رو انجام میدادم تا پول عمل پدرم رو پرداخت میکرد.
جلوی پاش زانو زدم و زیپش رو باز کردم و #کی_رش رو تا ته توی دهنم کردم شروع کردم به #س_اک زدن انقدری #بلد بودم که دندون نزنم.
چشماش #خمار شد پرتم کرد روی میز کارش و دکمه‌ی مانتوم رو باز کرد #سی_نه های سفیدم بدجور توی چشم بود نوک #سفت شده‌ی #سینم رو توی دهنش کشید و #مکی_دش اون یکی #سی_نم رو توی دستش گرفت و با #نوکش بازی کرد با دندونش نوک #سی_نم رو گاز گرفت و اون یکی رو نیشکون.
آخی زیر لب گفتم که #جری ترش کردم پاهام رو تا آخرین حد باز کرد و ساپورتم رو #جر داد #شو_رتم حسابی #خیس شده بود از روی #شو_رت نازم رو لمس کرد و گفت:
_اووف چقدر بی جنبس.
با دندونش #شو_رتم رو جر داد و زبونش رو روی #ک_ص داغم کشید.
آهی از سر #لذت کشیدم که #کی_رش رو روی #چوچو_لم مالید.
خودش رو روی سوراخم تنظیم کرد و گفت:
_با دنیای دخترونت خداحافظی کن
لیدی #هات من...⛔❌🔞💦

#اوووووف_خیس_شدم💦💦💦💦

🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAFaPHlgmiwqE5ROxhA 🔞

#بچه_نیاد😒


🔞🍂🔞🍂🔞🍂🔞🍂
🔞🍂🔞🍂🔞🍂☠
🔞🍂🔞🍂☠
🔞🍂☠


#پارت_134

آرشــام
از خـواب بیدار شـدم سرم به شدت درد میکرد دیشب نمیدونم چه قدر خوردم فقط اخرین چیزی که یادمه چشمای عصبانی امیرعـلیو دیدم بعد دیگه هیچی..
اومدم غلتی بزنم که دیـدم دستام با کمربند به تخت محکم بستس یکم اینور اونورو نگا کردم دیدم تو اتاقه امیرم
لعنتی بلند داد زدم :
امیــــــــــــرر
دسـتامو واسه چی بستـی به تخـت؟بیا باز کـن حـالم خوب نیـست
چند دقیقه گذشت اما هیچ اتفاقی نيوفتاد تا این که صدای پا شنيدم که به سمت اتاق میومد گوشامو تیز كردم که یه دفعه در به شدت به دیوار خورد اما در کمال تعجب امیر با خونسردی اومد داخل و رفت سمـت کـمد و داخلشـو گشت..
+داری چـه غلطی میکنـی بیا دستـامو باز کن ما با هم شرط بستـه بودیم
بدون توجه به حرفای من آروم برگشت و اومد طرفم یه قوطی کوچیـک دستش بود سرشو باز كرد و اومد سمتم چونمو گرفت
سرمو به شدت تکون دادم محکم تر جلو دهنمو گرفت و اون قوطیو زیر بینیم گذاشت
لعنتــی!!
بعد چند دقیقه دستشـو برداشت و تو یه حرکت لباسامو پاره كرد
آه خدای من.. پلکامو محـکم بهـم فشـار دادم
الان فقط با یه شـرت جـلوش دراز کشـیده بودم چشـمامو با خمـاری باز كردمو به صورتش خیره شدم
نیشخندی زد و گفت:
_ با هم یه قولو قرارایی داریم اما دلیل نمیشه من ازت استفادمو نکنم هــــــومم؟؟
دستشو برد سمت شرتمو و....
#ادامشو_میخوای_کافیه_وارد_کانال_زیر_بشیییی👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://t.me/joinchat/AAAAAFCr3oUUsN1l9oSW0Q
😱😱😱😱فقط ببین چههههه خببرههههه🔞🔞
یه داستاااانننن متفاوتتت با بقیه داستانایی که تا الان خوندییینن🤤🤟🏼
#گی_رابطه_از_پشت_دردناک_بزرگسالان_پر_از_صحنه_داغ_و_شهوتی_عاشقانه_پر_از_هیجان_خشن_بی_دی_اس_ام

زیررر 18 سال🔞 جوین ندین ❌

زوووددد جوین شین که نویسنده تلگرامو با این داستان ترکونده ⛔️🔞


+آرشــــامم بخـور واسـم حالـم خـوب نیسـت
_هـــــــوم اینکه جز قرارداد به حساب نمیاد
+لعنتـــــی حالم خوب نیسـت فقط بخـــور واســم درد دارم آهه
_ آروم زیپشو میکشـم پایین کی*ره سفید و ش*ق شدشو که رگه هاش زده بیرون تو دستم میگیرم با شستم کلاهک قارچی*شو نوازش میکنم و به چشاش نگاه میکنمـو سرمو میبرم پایین وکلشو...😱😱🔞🔞🔞❌

پسره تو ماشیـن شـ*ق کـرده تخ*مـاش داره میتـرکه🙈🙊🙊🙊⛔️⛔️🔞🔞
ببین چه ساکــ*ـی میزنه بــراش😋🙊🔞❌❌

https://t.me/joinchat/AAAAAFCr3oUUsN1l9oSW0Q

پسری که از روی انتقـام خودشو به امیرعلی قصمون نزدیک میکنه حتی صده با عاشق کردنش
زیر 18 جوین ندین🔞❌
#گـی #bdsm #انتقامی #عاشقانه


- آه‌ بابا یواش‌ تر
#جوووون ناله‌ کن‌ توله‌ #ص‌صکی‌ بابا‌ از مامانتم‌ بهتری‌ چرا #دی‌لدو‌ #ص‌اک‌ میزنی‌ بیا #ک.یر‌ بابا رو #ببوس‌ یالا‌
https://t.me/joinchat/AAAAAFYKngWSeio5cdfmDg
https://t.me/joinchat/AAAAAFYKngWSeio5cdfmDg
ص‌صک‌خانوادگی‌ پدر‌ دختر‌ فوول‌ هات☝️🏾👅🥀🔞😳


#ص‌کص‌خانوادگی‌🔞 فول‌ هات‌

#وای‌ باباش‌ وقتی‌ داره دی.لدو‌ ص‌اک میزنه میبینتش 😳🥀🔞💦👇🏻

بی‌طاقت‌ خودمو‌ روی #تخت کوبیدم‌ #نال‌ه‌ای کردم‌ #چوچ‌ولم رو تند‌ تر #م‌الیدم‌ دلم‌ ی #ک‌یر
گنده‌ می‌خواست‌ ک #ک‌ث‌ #ک‌ونمو‌ یکی‌ کنه.
بی طاقت‌ بلند‌ شدم از توی‌ کشوی‌ میزم‌ دی‌لدو‌ رو برداشتم‌ با دیدنش‌ چشم‌هام برق‌ زد
#لی‌سی به #کلاه‌ک پلاستیکیش‌ زدم ‌#دیل‌دو‌ رو رویِ تخت صاف‌ گذاشتم‌ خودم‌ پایین‌ تخت نشستم‌. احساس می‌کردم می‌خوام یِ #ک‌یر رو #س‌اک بزنم‌ کله‌ دیلدو‌ رو وارد‌ دهنم‌ کردم‌ تند‌ تند‌ شروع‌ به #س‌اک‌ زدن کردم‌ ک یک‌ دفعه چیز‌ گرمی‌ رو لبه‌ هایِ #ک‌صم‌ حس‌ کردم سریع‌ برگشتم‌ با دیدن‌ بابا که #ک‌یرشو‌ دم #ک‌صم گذاشته بود جیغی‌ کشیدم‌ که به سرعت‌ واردم‌ کرد آهی‌ کشید و...
https://t.me/joinchat/AAAAAFYKngWSeio5cdfmDg
https://t.me/joinchat/AAAAAFYKngWSeio5cdfmDg

#وای‌باباش‌ می‌گادتش😳🥀🔞☝️🏾☝️🏾


‍ #پارت_90

#حجله با شكمِ #حامله😂😂😂

در اتاق و بست و اومد تو،
رو تخت دراز كشيده بودم و دستم رو شيكمم بود كه با خنده نشست لب تخت:
_پاشو مثلا شب حجلمونه!
يه دونه زدم رو شكمم و گفتم:
_كدوم حجله؟تو ٩ماه پيش نه تنها واسم حجله گرفتي بلكه مامانمم كردي!
سرش و تكون داد و بعد دستمال سفيد و گرفت جلوم:
_من فقط ميدونم اينو بايد قرمز تحويل بديم!
كلافه نيم خيز شدم و گفتم:
_وقتي ندارم چيو ميخواي بزني؟
يه كم فكر كرد و بعد چاقوي ميوه خوري و از رو ميز كنار تخت برداشت:
_بذار يه كم ببرمش يه چند قطره خون بياد!
و دست برد سمت لباسم كه با جيغ گفتم:
_ميخواي با چاقو منو بزني؟
سري به نشونه آره تكون داد:
_فقط در حد دوسه قطره!
هولش دادم عقب و گفتم:
_عه زرنگي،خودتو ببر
دستش و برد سمت شلوارش و كمربندش و باز كرد و داد پايين و در كمال تعجبم چاقو رو نزديك اونجاش كرد كه با حرص موهاش و كشيدم:
_شب حجلمونو كه به باد دادي بزن اينم ناقص كن تا اخر عمر عين دوتا خواهر برادر زندگي كنيم...
😂😂😂😂
يعني من موندم از جاي ديگه خون نمياد كه پسره ميخواد اونجاش و ببره؟
😂😂😂😂
اين #رمان انقدر خفنه كه روزي #هزار نفر و به خودش جذب ميكنه
توام يكي از اون #هزارنفر باش😂
https://t.me/joinchat/AAAAAFYKngWSeio5cdfmDg
https://t.me/joinchat/AAAAAFYKngWSeio5cdfmDg


🌸کانـــــــــــــــــــــــــــال خواهرم🌸




🧜🏻‍♀🌹☝️🏻هــــــــمه جوین بدن کانال زاپاس☝️🏻🧜🏻‍♀🌹
🧚🏻‍♀👀پیام ناشناس ها هم اونجا گذاشته می شه🧚🏻‍♀👀


🦄🌸zαpαѕ🦄🌸
https://t.me/fqtkhodmngatkonm


💔💔💔💔💔💔
💔 #part370 💔
💔💔💔💔💔💔


#پارت370

با سوزش دستم چشم هام رو باز کردم و به سمانه خانم خیره شدم!
نشسته بود و بی صدا گریه می کرد.
آروم گفتم: سمانه جون!
سرش رو گرفت بالا و بدون مقدمه گفت: سارن دخترم من می دونم یک خبری شده!
تورو خدا بهم بگو، چی شده؟
مهراد چیزی بهم نمی گه ولی من می شناسمش می دونم داغونه!
گریه نمی کنه ولی چشم هاش خونه.
ناخواسته من هم بغض کردم و گریه افتادم، نمی دونستم باید چی بگم، اصلا چجوری بگم.
سمانه خانم بلند زد زیر گریه و گفت: خدا من پسرم رو می خوام!
سریع سِرُم رو از دستم در آوردم رفتم سمتش و گفتم: سمانه جون، من که حرفی نزدم، من هنوز چیزی...
یک دفعه صدای عصبی مهراد رو از بالای سرم شنیدم.
-پس حرف هم نزن، گمشو برو!
با صورت اشکی بهش خیره شدم.
اومد سمتم و محکم دستم رو گرفت و هلم داد که خوردم روی زمین.
سمانه خانم بلند شد اومد سمتم که مهراد عصبی داد زد: زن عمو بشین تا یک بلایی سرش نیاوردم!
قلبم تیر می کشید، همه ی این ها بخاطر آرسام بود!
آرسامی که حتی با مرگش هم مشکلاتم رو چند برابر کرده بود.
یک دفعه عمو مسعود اومد داخل و بهم نگاه کرد و سریع اومد سمتم و کمکم کرد بلند بشم.
مهراد عصبی داد زد: گفتم گمشو بیرون.
عمو مسعود هم دستم رو ول کرد و رفت سمت مهراد و داد زد: مهراد ساکت شو نمی خوام کار اشتباهی بکنم!
2 تا پرستار اومدن داخل اتاق و سعی کردن عمو و مهراد رو ساکت کنن.
با قفل شدن بازوم بین دست های مرضیه دنبالش راه افتادم که بردم سمت ماشین و در رو باز کرد که سوار شدم و راه افتاد.
ناخواسته بلند زدم زیر گریه، نمی دونستم چرا گریه می کردم!
برای خودم؟برای بچه ام یا برای آرسام!
بعد از چند دقیقه رسیدیم خونه، مرضیه اومد در سمت من رو باز کرد و با بغض گفت: سارن تو رو خدا این طوری گریه نکن!
با گریه بهش خیره شدم و گفتم: مرضیه چرا من نمی میرم؟
سریع اشک هام رو پاک کرد و گفت: خفه شو عصبیم نکن و دستم رو گرفت و کمکم کرد برم داخل خونه و برم توی اتاقم.
-می خوای بری یک دوش بگیری؟
آروم گفتم نه و خوابیدم روی تخت و چشم هام رو بستم که مرضیه نگران نشه و بی صدا اشک ریختم.
انقدر بی صدا گریه کردم که با سر درد بدی خوابم برد!
صبح با صدای گریه ی مامان و داد های مهراد چشم هام رو باز کردم و بلند شدم و سریع از پله ها رفتم پایین.
یک دفعه سمانه خانم با گریه اومد سمتم و محکم زد توی صورتم و گفت: عوضی، همه این ها بخاطر توعه!
و داد زد و ادامه داد: این لباس سیاه بخاطر هرزه باز های توعه!
مهراد پوزخند زد و گفت: هنوز مونده سارن خانم!
نمی‌ذارم یک روز هم آب خوش از گلوت بره پایین، فهمیدی؟
آروم گفتم: من کاری نکردم که مهراد خندید و اومدم سمتم و گردنم رو گرفت و هلم داد که محکم خوردم توی میز ناهار خوری و افتادم روی زمین!
با درد لبم رو گاز گرفتم و دندون هام رو روی هم فشار دادم که صدام در نیاد.
یک دفعه به خودم اومدم که دیدم خیس شدم و وسط پام پر از خونِ...


Репост из: @dar2delbot
سلام, らA尺A هستم
با در2دل می تونی برای من بدون نام و نشون پیام بفرستی. اگر حرفی، نقدی، در۲دلی داری که نمی تونی مستقیم بهم بگی الان وقت گفتنشه.
روی لینک زیر کلیک کن و هرچی دوست داری برام بنویس، پیغامت بدون نام بدست من می رسه.

👈👈 💌 ارسال پیام ناشناس به らA尺A 💌

خودتم اگر بخوای می تونی پیغام ناشناس بگیری، شایدم همین الان چند تا پیغام منتظر داشته باشی!😋
https://telegram.me/dar2delkon
#dar2del #در۲دل

Показано 20 последних публикаций.

2 208

подписчиков
Статистика канала