Репост из: Anemoia
اولین متنی که توش نوشتم:
💚🍃
به شب که مرا با تو آشنا کرده
توسل می جویم
باشد که مرا بشنود
باشد که در تمام طول بیداری با من باشد
آه! ای شب نزدیک
روح مرا بگیر و برایش ببر
به او بگو
این اشتهای دو چشم است برای
دیدن رویای تو
که از آتش و لهیب حکایت می کند
تو که خود زیباترین کلمات و شب هایی
کیستی تو؟
جهان هستی و هیچ جهانی چون تو نیست
آسمان هستی و باران و شمیم
تو آن صدای شب زنده داری
صدای چکیدن دانه های باران
زمستان و بهار هستی
شب های تابستانه هستی
از آن زمان که به تو دل دادم
جهان دگرگون شد
و تو بدل به خواب و رویا و بیداری من شدی
امان از اشتیاقم برای تو
کاش بدانی با تو چگونه محو شدم
و چقدر خواهم مرد اگر چشمانم در پیشگاه تو بایستد
در تلفظ نامت شهدی است که دهانم
نمی شناسدش
پس هرگز به دنیا نیامدم و هرگز نبوده ام
جز به خاطر تو
|سهام-الشعشاع|
💚🍃
به شب که مرا با تو آشنا کرده
توسل می جویم
باشد که مرا بشنود
باشد که در تمام طول بیداری با من باشد
آه! ای شب نزدیک
روح مرا بگیر و برایش ببر
به او بگو
این اشتهای دو چشم است برای
دیدن رویای تو
که از آتش و لهیب حکایت می کند
تو که خود زیباترین کلمات و شب هایی
کیستی تو؟
جهان هستی و هیچ جهانی چون تو نیست
آسمان هستی و باران و شمیم
تو آن صدای شب زنده داری
صدای چکیدن دانه های باران
زمستان و بهار هستی
شب های تابستانه هستی
از آن زمان که به تو دل دادم
جهان دگرگون شد
و تو بدل به خواب و رویا و بیداری من شدی
امان از اشتیاقم برای تو
کاش بدانی با تو چگونه محو شدم
و چقدر خواهم مرد اگر چشمانم در پیشگاه تو بایستد
در تلفظ نامت شهدی است که دهانم
نمی شناسدش
پس هرگز به دنیا نیامدم و هرگز نبوده ام
جز به خاطر تو
|سهام-الشعشاع|