#پارت236
#امیر_سپهبد ⛓🍷
#زهرا_حداد_همدانی🦋
امیر به سمتش بازگشت و گفت :با هم میریم .
-کجا ؟
-مسخره خودتی .
-خودتی .
ساحل عطر را روی لباس و گردنش اسپری کرد و مدهوش از بوی عطر پلک بست .
-تموش کردی بده به من .
با دهن کجی عطر را به دست امیر داد و در حالی که به سمت در می رفت گفت :راستی من کفش مجلسی ندارم.
-مگه میشه ؟
-همراه این لباسا کفش مجلسی نبود .
-لعنتی . دیر داره میشه چی کار کنیم ؟ از دست این سبحان .
امیر به سمت در رفت و ساحل هم پشت سرش .
-سبحان کفش سفارش ندادی همراه لباس ؟
سبحان ضربه ای به پیشانی اش زد و گفت :چی کار کنیم ؟
-من از دست تو چی کنم سبحان . دیر شده .
-چرا بوی عطر مهگل میاد ؟
امیر اشاره ای به ساحل کرد و گفت:ساحل زده . حالا کفشو میخوای چی کار کنی ؟
-ماندانا کفش چی پوشیده ؟
-من از کجا بدونم دخترخالت چه کفشی پوشیده . مگه شماره پاشون یکیه ؟
سبحان نگاهی به پای ساحل انداخت .
-شاید کفش ماندانا کمی بزرگ باشه . صبر کن صداش کنم .
#امیر_سپهبد ⛓🍷
#زهرا_حداد_همدانی🦋
امیر به سمتش بازگشت و گفت :با هم میریم .
-کجا ؟
-مسخره خودتی .
-خودتی .
ساحل عطر را روی لباس و گردنش اسپری کرد و مدهوش از بوی عطر پلک بست .
-تموش کردی بده به من .
با دهن کجی عطر را به دست امیر داد و در حالی که به سمت در می رفت گفت :راستی من کفش مجلسی ندارم.
-مگه میشه ؟
-همراه این لباسا کفش مجلسی نبود .
-لعنتی . دیر داره میشه چی کار کنیم ؟ از دست این سبحان .
امیر به سمت در رفت و ساحل هم پشت سرش .
-سبحان کفش سفارش ندادی همراه لباس ؟
سبحان ضربه ای به پیشانی اش زد و گفت :چی کار کنیم ؟
-من از دست تو چی کنم سبحان . دیر شده .
-چرا بوی عطر مهگل میاد ؟
امیر اشاره ای به ساحل کرد و گفت:ساحل زده . حالا کفشو میخوای چی کار کنی ؟
-ماندانا کفش چی پوشیده ؟
-من از کجا بدونم دخترخالت چه کفشی پوشیده . مگه شماره پاشون یکیه ؟
سبحان نگاهی به پای ساحل انداخت .
-شاید کفش ماندانا کمی بزرگ باشه . صبر کن صداش کنم .