او همه چيز را فراموش میكرد، از خودش میگريخت، هر آن ممكن بود خودش را هم فراموش كند، فراموش میكرد بخورد ، فراموش میكرد بخوابد. يک روز نفس كشيدن را هم فراموش میكرد و كارش تمام میشد.
ژان پل سارتر
ژان پل سارتر