Репост из: Letters.
"... ولی این دفعه، نبود.
هرکجا که میگشتم، پیداش نمیکردم.
اون به اینجا نیومده بود و سفارشی ثبت نکرده بود.
کافه بدون اون خالی بود و هیچچیز مثل قبل نبود. شاید اون مرده، شاید اون دیگه به اینجا نمیاد.
شاید اون از اول هم وجود نداشت. شاید اون فقط آدمی بود در اعماق ذهنم، که نویسندهی عاشقانههای قلبم بود."
هرکجا که میگشتم، پیداش نمیکردم.
اون به اینجا نیومده بود و سفارشی ثبت نکرده بود.
کافه بدون اون خالی بود و هیچچیز مثل قبل نبود. شاید اون مرده، شاید اون دیگه به اینجا نمیاد.
شاید اون از اول هم وجود نداشت. شاید اون فقط آدمی بود در اعماق ذهنم، که نویسندهی عاشقانههای قلبم بود."