🔶 گریز از جمع بندی: در آبان ماه ۱۳۷۸ در بیستمین سالگرد تأسیس دفتر تحكیم وحدت، دفتر به برگزاری "سمینار نقد دفتر تحكیم وحدت" مبادرت ورزید. اقدام، اقدامی درخور و مناسب بود، خاصه آن كه فعالان اصلی تحكیم و انجمنها، دوران جدید را دوران مرزبندی با سالهای گذشته تحكیم و ورود به مرحله نوین فكری ـ سیاسی قلمداد میكردند. از اینرو امید آن بود كه با مجموعه نقدها از مناظر مختلف نسبت به موجودیت و فعالیت تحكیم و انجمنها، فعال برخورد كرد و نقدها را اسبابی برای تحول و ورود به دوران نو قرار دهند. زمان به انتظار سپری شد و چنین نشد و اثری از آثار برخورد فعالانه و جدی با نقدها و ارائه جمعبندی حداقلی، پدیدار نگردید
☑️ عوامل بیرونی تطور
🔶 آموزش های سال های 1375-1367: روح عمومی حاكم بر آموزشهای موثر آخرین سالهای دهه ۶۰ و آغازین سالهای دهه ۷۰، عبارت بود از تفرد و پیشبرد منافع خصوصی، نسبیت همهچیز و گریز از هر یقین حتی در برابر سترگترین و تزلزلناپذیرترین واقعیات هستی، هستیشناسی مبتنی بر فلسفه تحلیلی، شناوری و سیالیت شناخت، كاهش ارتفاع آرمانها به سطح امنیت و آزادیهای فردی، كمرنگكردن مسئولیت اجتماعی و عنصر همگرایی، حداقلیكردن خدا در عمل و خصوصیكردن عرصه مذهب، در یك روند تدریجی به سردرگمیها، نسبیگراییهای افراطی، حیرانیهای فكری، فاصلهگیری از سنتهای جامعه ایران و پیشبرد پروژههای فردی انجامید
🔶 فشارهای سال های 1384-1374: از بهار سال ۱۳۷۴ با تهاجم به دانشگاه پلیتكنیك ـ امیركبیرـ روند فشار بر فعالان انجمنها و تحكیم آغاز شد، روند فشاری كه در ادامه خود پرحجمتر، بیمحاباتر، شدیدتر و براندازانهتر میشد. نقطهچینی كه در رویارویی با وقایع سردرِ دانشگاه تهران در دیماه ۱۳۷۶، كوی ۱۳۷۸، خرمآباد ۱۳۷۹، دستگیریهای ۱۳۸۰، اراك ۱۳۸۱ و موج گسترده دستگیریهای ۱۳۸۲، با كین، خشم و خشونت شكل گرفت. بدینترتیب انجمنها و تحكیم بهعنوان "یگانه فعالان" سیاسی دانشگاه، در طول یك دهه تحت تهاجم پرفشار قرار داشتند. این تهاجم پرفشار بهعنوان یك روند شناخت عینیِ لمسی ـ تجربی از نیروهای امنیتی ـ انتظامی، آن هنگام كه با ذهنیتهای ناشی از شنیدههای دهه ۶۰ پیوند میخورد، فعالان را دم به دم با مذهب رسمی حاكم فاصلهدارتر و مهمتر از آن با خود مذهب نیز مسئلهدارتر میكرد. تئوریزهشدن این انگاره كه "مذهب همان است كه در یورش به كوی است" و "مذهب همان است كه در خرمآباد است"، به روند استحاله هویتی كمك كرد.
سعی تام و تمام بخشی از حاكمیت مبنی بر از صحنه خارج كردن، بیرمقكردن و جزء جزء كردن انجمنها و تحكیم كه در شكل رویاروییهای زبر و خشن با فعالان متبلور میشد، عناصری چون "خشونت"، "گریز از استدلال" و "تحكم" را به پای هر آنچه "مذهب" است، مهر و امضا كرد. این، نت آهنگِ موسیقیِ متنِ غمبارِ دهه اخیر در دانشگاه بهعنوان منزلگاه دوم نسل امروزین انجمنهای اسلامی بود. نت آهنگی كه هنوز صاحب پژواك است و در ملودی تازه خود به بقایای فعالان سالهای اخیر انجمنها و "ستارهدار" كردن آنها رسیده است؛ ملودی انتقامی.
اكنون كمتر ذهنی در دانشگاه مایل است باور كند آنچه رخ داد مرادف "همه مذهب" نیست. این روندِ لمسی در صحن دانشگاهها و بازداشتگاهها، عامل بس مهمی در خط فاصله گذاشتن دانشگاه با مذهب بود. روندی كه نسل نو را تمام قد به "واكنش" انداخت.
🔶 غفلت نیروها از آموزش: اگر برخورد قطبهای فكریِ روشنفكری مذهبی در دهههای بیست تا پنجاه با توده مذهبی دانشجویی برخوردی "مسئولانه" و در مواردی "پدرانه" بود، برخورد عام روشنفكران مذهبی در دو دهه اخیر با دانشگاه برخوردی غیرمسئولانه ـ غیرآموزشی بوده است.
نیروهای امروزین كه ما و خود من نیز جزیی از آن هستیم، بهطور جدی به غذارسانی فكری ـ اندیشهای به دانشگاه و بویژه به فعالان مذهبی آن فكر نكردیم، حال آنكه در آن دههها، همواره "سفره" پهن بود.
تغذیه از سفره پهنِ بیخست در آن دوران به پدیدار شدن استعدادها و ظرفیتها انجامید
🔶 تلقی فرمانده-سرباز: با آغاز دوران نو در پسِ دوم خرداد ۱۳۷۶، بخشی از احزاب و نیروهای دومخردادی، در عمل به فعالان انجمنها به دیده ابواب جمعی نگریستند. ادای عباراتی چون "دانشجو فدایی ماست"، "جنبش دانشجویی بمب اتمی است"، "دانشگاه خط مقدم جبهه اصلاحات است" و... حاكی از تلقی "فرمانده ـ سرباز" داشت.
تلقی راه بازكنی این بخش از نیروهای سیاسی نسبت به توده دانشجو، در عمل به فاصلهگذاری فعالان انجمنها و تحكیم با آنان انجامید. انجمنها در عمل، فرماندهپذیر نبودند.
☑️ عوامل بیرونی تطور
🔶 آموزش های سال های 1375-1367: روح عمومی حاكم بر آموزشهای موثر آخرین سالهای دهه ۶۰ و آغازین سالهای دهه ۷۰، عبارت بود از تفرد و پیشبرد منافع خصوصی، نسبیت همهچیز و گریز از هر یقین حتی در برابر سترگترین و تزلزلناپذیرترین واقعیات هستی، هستیشناسی مبتنی بر فلسفه تحلیلی، شناوری و سیالیت شناخت، كاهش ارتفاع آرمانها به سطح امنیت و آزادیهای فردی، كمرنگكردن مسئولیت اجتماعی و عنصر همگرایی، حداقلیكردن خدا در عمل و خصوصیكردن عرصه مذهب، در یك روند تدریجی به سردرگمیها، نسبیگراییهای افراطی، حیرانیهای فكری، فاصلهگیری از سنتهای جامعه ایران و پیشبرد پروژههای فردی انجامید
🔶 فشارهای سال های 1384-1374: از بهار سال ۱۳۷۴ با تهاجم به دانشگاه پلیتكنیك ـ امیركبیرـ روند فشار بر فعالان انجمنها و تحكیم آغاز شد، روند فشاری كه در ادامه خود پرحجمتر، بیمحاباتر، شدیدتر و براندازانهتر میشد. نقطهچینی كه در رویارویی با وقایع سردرِ دانشگاه تهران در دیماه ۱۳۷۶، كوی ۱۳۷۸، خرمآباد ۱۳۷۹، دستگیریهای ۱۳۸۰، اراك ۱۳۸۱ و موج گسترده دستگیریهای ۱۳۸۲، با كین، خشم و خشونت شكل گرفت. بدینترتیب انجمنها و تحكیم بهعنوان "یگانه فعالان" سیاسی دانشگاه، در طول یك دهه تحت تهاجم پرفشار قرار داشتند. این تهاجم پرفشار بهعنوان یك روند شناخت عینیِ لمسی ـ تجربی از نیروهای امنیتی ـ انتظامی، آن هنگام كه با ذهنیتهای ناشی از شنیدههای دهه ۶۰ پیوند میخورد، فعالان را دم به دم با مذهب رسمی حاكم فاصلهدارتر و مهمتر از آن با خود مذهب نیز مسئلهدارتر میكرد. تئوریزهشدن این انگاره كه "مذهب همان است كه در یورش به كوی است" و "مذهب همان است كه در خرمآباد است"، به روند استحاله هویتی كمك كرد.
سعی تام و تمام بخشی از حاكمیت مبنی بر از صحنه خارج كردن، بیرمقكردن و جزء جزء كردن انجمنها و تحكیم كه در شكل رویاروییهای زبر و خشن با فعالان متبلور میشد، عناصری چون "خشونت"، "گریز از استدلال" و "تحكم" را به پای هر آنچه "مذهب" است، مهر و امضا كرد. این، نت آهنگِ موسیقیِ متنِ غمبارِ دهه اخیر در دانشگاه بهعنوان منزلگاه دوم نسل امروزین انجمنهای اسلامی بود. نت آهنگی كه هنوز صاحب پژواك است و در ملودی تازه خود به بقایای فعالان سالهای اخیر انجمنها و "ستارهدار" كردن آنها رسیده است؛ ملودی انتقامی.
اكنون كمتر ذهنی در دانشگاه مایل است باور كند آنچه رخ داد مرادف "همه مذهب" نیست. این روندِ لمسی در صحن دانشگاهها و بازداشتگاهها، عامل بس مهمی در خط فاصله گذاشتن دانشگاه با مذهب بود. روندی كه نسل نو را تمام قد به "واكنش" انداخت.
🔶 غفلت نیروها از آموزش: اگر برخورد قطبهای فكریِ روشنفكری مذهبی در دهههای بیست تا پنجاه با توده مذهبی دانشجویی برخوردی "مسئولانه" و در مواردی "پدرانه" بود، برخورد عام روشنفكران مذهبی در دو دهه اخیر با دانشگاه برخوردی غیرمسئولانه ـ غیرآموزشی بوده است.
نیروهای امروزین كه ما و خود من نیز جزیی از آن هستیم، بهطور جدی به غذارسانی فكری ـ اندیشهای به دانشگاه و بویژه به فعالان مذهبی آن فكر نكردیم، حال آنكه در آن دههها، همواره "سفره" پهن بود.
تغذیه از سفره پهنِ بیخست در آن دوران به پدیدار شدن استعدادها و ظرفیتها انجامید
🔶 تلقی فرمانده-سرباز: با آغاز دوران نو در پسِ دوم خرداد ۱۳۷۶، بخشی از احزاب و نیروهای دومخردادی، در عمل به فعالان انجمنها به دیده ابواب جمعی نگریستند. ادای عباراتی چون "دانشجو فدایی ماست"، "جنبش دانشجویی بمب اتمی است"، "دانشگاه خط مقدم جبهه اصلاحات است" و... حاكی از تلقی "فرمانده ـ سرباز" داشت.
تلقی راه بازكنی این بخش از نیروهای سیاسی نسبت به توده دانشجو، در عمل به فاصلهگذاری فعالان انجمنها و تحكیم با آنان انجامید. انجمنها در عمل، فرماندهپذیر نبودند.