گمشده ها!
رحیم قمیشی
خانه ما آنقدر شلوغ شده بود که جای سوزن انداختن نبود.
شاید سیصد، چهارصد نفر از دوستانم آمده بودند. قبل تر فکر کرده بودند من شهید شده ام! ولی حالا برگشته بودم... صحیح و سالم. بعد از ۴ سال مفقودی.
مادرم از عمق جانش شاد بود. عینکش را برداشته بود. با عینک نمی توانست مرا ببیند. آن شب شیشه های عینکش هی نم می گرفتند!
برادرها و خواهرم انگار دنیایشان عوض شده بود، دنیای سیاه و سفیدشان رنگی شده بود، از شیارهای خشکیده کویر دلشان، گل هایی روییده بود، گل نشاط، گل زندگی، گل امید به خدا...
ساعت ۱۲ نیمه شب، خانه ما هنوز شلوغ بود. گروه گروه آدم های خندان و خوشحالی که خودشان را به زور به من می رساندند تا بگویند چقدر خوشحالند خبر زنده بودنم را شنیده اند.
و من عرق ریزان و شرمنده، مات و مبهوت از دوستان دور و نزدیکی که اسمِ بسیاری شان را هم یادم رفته بود، فقط تشکر می کردم.
ساعت ۲ نصفه شب، خانه دیگر خلوت شده بود. رختخواب انداخته بودیم، ولی نه من خوابم می آمد، نه مادرم، نه اهل خانه. نه حتی کسی دلش می آمد لامپ ها را خاموش کند!
لحظه هایی بود که نمی خواستیم تمام شوند...
مادرم این پا و آن پا می کرد چیزی بگوید. معلوم بود نمی توانست تا صبح صبر کند.
گفتم چیزی شده مادر؟!
اولش که نگفت، شاید دلش نمی آمد همان شب اولی چیزی بگوید که کمی ناراحت شوم. ولی آخرش گفت!
- پسرم این همه دوست و رفیق داری، ولی می دانی... چند سالی که خبری ازت نبود و همه فکر می کردند دیگر نمی آیی، جز تعدادی، خیلی هایشان وقت نداشتند خبری از ما بگیرند. خیلی هایشان حتی نرسیدند سری هم بزنند. مثل اینکه اصلا نبوده ای.
رحیم! قدر آن رفیق های واقعی ات را بدان!
تجربه سخت و دردناکی که نمی توانستم باورش کنم. مگر چند نفر فرصت می کنند یک بار بمیرند و دوباره زنده شوند؟!
نمی خواهم از آن دوستانی که بعد از خبر مُردنم فراموشم کردند شکایتی بکنم. نه... اما دلم نمی خواهد فراموش کنم اطراف من بعضی بوده اند که من را، خانواده ام را، در آن سال های سخت و نومیدی، در آن سال های پر گرفتاری، فراموش نکردند.
چقدر آن دوستان عزیزند
چقدر دوست داشتنی اند...
چقدر بوسیدنی اند...
یک لبخند دوست واقعی می ارزد به یک سیاهی لشکر
به یک هزار پیام تبریک!
همان دوستانی که شاید رویشان نشود توی شلوغی ها و جشن ها، خودشان را به ما برسانند.
دلشان نمی آید سرمان را شلوغ کنند.
نمی خواهند مزاحم مان شوند...
اگر چه خیلی دوستمان دارند!!
آن ها که در شلوغی ها گم می شوند!
دیده نمی شوند...
دیده اید در گرفتاری های کشور بعضی هستند، کم
و بعد از گرفتاری ها عده زیادی پیدایشان می شود.
در تلویزیون، در رادیو، در تریبون ها، در مصاحبه ها، در سخنرانی ها، در تصمیم گیری ها...
یادمان باشد سال جدید
گمشده ها را
پیدا کنیم...
اول فروردین ۱۳۹۷
@hoghoghe_toseeh_elahi