مینویسم...از روزی که دیدمت،از روزی که دستهایت را گرفتم،از روزی که زیر باران دویدیم،از روزی که طعم بهشتی لبهانت را چشیدم،از روزی که جای اشکامو بوسیدی،از روزی که با قلبت به چشمانم قسم خوردی،از روزی که مست در کوچه و خیابان ها میدویدیم و به نگاه های تحقیر آمیز دیگران توجهی نمیکردیم،از همه این روزها مینویسم اما هیچگاه دلم نمیخاهد پایان نوشته هایم را مانند پایان زندگی تلخ خودمان بنویسم،در پایان نوشته هایم..ما شاد و خرم کنارهم باشیم..اما..،این پایان حقیقی نیست!)