𝐔𝐫 𝐬𝐢𝐥𝐥𝐚𝐠𝐞 .


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


·. 🎻🩰 ′ دَر جـسـت‌و‌جـویِ عـطـرِ تـو.
𝐈𝐃: @Cidercloud
𝐔𝐧𝐤𝐧𝐨𝐰𝐧: https://t.me/BiChatBot?start=sc-821719-oIIFNab

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




Репост из: anemone.
من دیلی تهیونگ زدم 😭 جوین شید لطفا و به دوستاتون معرفی کنین :((♡
https://t.me/kimbeardaily


یک ساعت و یک دقیقه به فردا مانده بود ..
که من عاشق دیروز شدم .




من در غوغای جهان غرق شده‌ام ..
من در زخم هایم ریشه زدم و با اشک آغاز شدم ...
من از خودم زندگی ساختم تا از زندگی نترسم ‌.
یک شب ، یک شب
مثل شب های پیش چشم بستم و به خواب رفتم ، اما هرگز بیدار نشدم ‌.
آن شب ، شبِ اول پاییز بود ؛
من به خوابِ ماه رفتم و چشمانش را بوسیدم .‌
اما ماه مرا حبس بازوانش کرد و فهماند که برگشتی در کار نیست .
گفت امشب پاییز شده ... می‌دانی ؟ پاییز .
پاییز فصل آمدن است ... نه رفتن .
گفت پاییز تو را عاشق تر می‌کند و آغاز شدنت را جاودانه .
گفت خیالت رشد می‌کند و ترس هایت ، قدرت میشود در دستانت .
گفت بمان ، بمان ، بمان ....
ماندم و ماندم و ماندم ؛
و هرگز از خواب ماه چشم باز نکردم ...
اما ماه بی رسمی می‌کرد و می‌رفت .
با این حال عهد بسته بود پاییز ها آغوش امن من میان نا امنی هایم باشد .
چندین سال می‌گذرد که او ثابت کرده وفادار است به عهد خود و به منِ دلباخته .
فردا پاییز است ....
اما رایحه اش خبر آمدن او را به من نداد .
می‌ترسم امسال همان سال بیدار شدن باشد ...
می‌ترسم خودش زیر حرف هایش بزند و مرا به اشک و زخم هایم برگرداند .
من نمی‌خواهم از دور دست ها به او خیره شوم ؛
او با من عهد بسته بود ....
آه ای ماهِ فریبندهِ من ‌.

_ lili & @kazabllanca






دو روز دیگه مدرسه ها باز میشه و خب من امسال یازدهم هستم و درسام سنگینه ...
بخاطر همین تو طول هفته نیستم و فقط پنجشنبه جمعه میام .
میخواستم چنل رو ببندم اما فعلاً دست نگه میدارم چون ... شاید فیکشنی نوشته بشه (بهتون قول نمیدم .. )
ازتون میخوام ...
مراقب خودتون ، قلبتون و چیزایی که دارین باشین .
خوب درس بخونین و خوب استراحت کنین ‌.
اول دنبال هدفتون بگردین بعدش براش تلاش کنین ... بی هدف بودن خسته ‌تون می‌کنه !
درساتون رو واسه امتحانات تلمبار نکنین که بعدش خسته بشین . خب ؟؟
تو هر شرایطی که باشین فقط خودتون باشین .
خودتون بهترینه ... (:
براتون آرزوهای خودتون رو آرزو می‌کنم ‌.
یکی پنجشنبه ، جمعه ها همینجا منتظرتونه ...

پ.ن : پیوی من مثل همیشه به روی همه شما بازه ...
حالتون اگه خوب نبود و نیاز داشتین حرف بزنین ، فکر کنین من سیومسیجتونم . خب ؟
بازم میگم مراقب خودتون باشین .
من همینجام 🫂🤍!


خب میخوام یه چیزی رو بگم ...


هیونگ ... سلام .
اینقدر حالم بد و داغون بود که مجبور به نوشتن نامه برای تو شدم ...
راستش کسی رو جز تو ندارم که یکم از دردام رو بهش بگم تا چاره ای جلوی راه بی راهَم بزاره ..
هیونگ ...
شاهزاده من همیشه اول هیونگم بود بعدش شد ماه شبونم .
هیونگ من حتی اگه ازش دلگیر میشدم یه خودش گله میکردم که از تک ماه دو عالم رنجیدم ؛ بیا و باهاش حرف بزن ‌.. اونم انگاری با خودش حرف میزد ... خنده داره اما
اون همیشه از خودش میپرسید و من به جاش جواب میدادم ... میدونی چی میگم ؟
یعنی اون بخاطر من خودش رو هزار نفر میکرد تا مشکلم حل بشه و گره ای تو سرم جا نمونه .
اما حالا چی هیونگ ؟؟ مجبور شدم پناه بیارم به تو ... کمکم می‌کنی آره ؟ (:
از آخرین روزی که دیدمش خیلی نمی‌گذره اما برای من خیلی می‌گذره .. خیلی می‌گذره هیونگ ...
پسرک جوونی که همیشه الهام بخش عشقش بود تو لباس سفیدش ، سیاه قلب شده ؛
هیونگ .....
آخرین بار ... وای من از این واژه آخر و پایان و انتها بی‌زارم ... لعنت بهش که مجبورم کرد این ها رو به زبون بیارم .
نه نه وای ... ببخش منو ، لعنت به خودم که باورش کردم و باهاش نرفتم !
چه می‌دونستم !! فکر نمی‌کردم زیر حرفش بزنه .... اون همون تهیونگای منه هیونگ ؟
یهو اومد بهم گفت میخواد برای همیشه ترکم کنه و بره ..
خندیدم و قهقهه زدم ، به چشماش زل زدم و به واقعیت سردیِ حرفاش روی آوردم ...
دستام یخ زد و نگاهم خشک شد .
بی اختیار گلوله های اشکام رو قلب خودم می‌باریدن ... فکر کنم قلب اونم با اشکای من خیس شده بود .. به خدا دست من نبود هیونگ ... دست من نبود ..
مُهرِ سکوت زد به لبام ؛ اصلا نمی‌تونستم حرف بزنم ..
با دیدن حال و روزم گفت به خودم بیام ... اما کدوم خودی هیونگ ؟ کدوم من ؟
منی که نمی‌تونستم بگه چرا ....
بغضمو قورت دادم ، بهش گفتم خب ببین گریه و خندمو با هم دیدی ... بگو کدوم رو باور کنم ؟!
اومدم برم سمتش اما ‌پا شد که بره ..
هیونگ ... خودش نبود اصلا .. همونی نبود که بهم میگفت ماه پری ... اصلا یه بی رحم زاده ای بود که چهره و صدای ستودنیِ تهیونگای منو قرض گرفته بود ... می‌دونی چی میگم ؟
اما من با اون حال شبم رفتم دستشو گرفتم ...
کهکشان چشماش رو دیگه رو خودم حس نمی‌کردم که حال حرف زدن بهم بده ..
بهش گفتم دیگه نگام نمی‌کنی شاهزاده ؟
نگام کن شاهزاده !! ببین چطور دچارت شدم ...
چیشده که دیگه نمیخوای منو ؟
هیونگ یهو دیدم صداش پیچید تو گوشم ..
با اون صدای لعنتیش گفت بیا بشین حرف بزنیم ..
نشست منم کنارش نشستم ...
بهم گفت جونگکوک .. هیونگ ببین ، خوب دقت کن ... بهم نگفت جونگکوکا ....
بهم گفت جونگکوک به خودت بیا ما نمی‌تونیم باهم باشیم ...
بهش نزدیک تر شدم ، سرمو گذاشتم رو شونه هاش ، دستاش رو خودم به دست گرفتم و دور کمرم حلقه کردم .‌.. خودم هیونگ .. خودم .
بهش گفتم گناه هم که باشه عشقمون من هم عاشق گناهمم هم عاشق عذر گناهم ...
من از دوست داشتنت دست نمی‌کشم ‌شاهزاده چرا اینقدر تلخی می‌کنی به جونم ؟
هیونگ همه حرفام رو در پسِ اشکام میزدم ..
سکوتش باعث میشد بدتر بشم ..
گفتم تهیونگ ... تهیونگای من چیشده ؟
گفت فقط زمان میخواد تا خودش رو پیدا کنه ...
گفتم بزار من باشم ... گفتم اینقدر تلخی نکن شیرینم .. گفتم منو بیرون نکن از قلبت منم قفلت رو محکم تر می‌کنم ...
گفتم برو برای مدتی که آزاد تر فکر کنی اما باید قول بدی برگردی ... تو تمام مدت نبودنت هم همیشه مراقبم باشی تو اون قلب بهشتیت .
هیونگ ... دستاش قوت گرفت و منو محکم به خودش فشار داد .
چشماش رو بست و گفت نمیرم جونگکوکا ...
هیونگ ... من ازش قول گرفتم که همیشه منو حبسِ دلش داشته باشه ...
اما یکم این دوری داره دور میشه ...
شده هشت ماه هیونگ ... هشت ماهه که جوابم رو بی جواب گذاشته ...
حالا گره های زیادی تو سرم هست که همشون خنجر شدن به قلبم ...
هیونگ ، شاهزاده منو می‌شناسی دیگه ...
بر می‌گرده نه ؟ بگو که بر می‌گرده ...




Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


Репост из: 常VIRDIAN
سالهاست که منتظر روزهایی بهترم.
اما نمیدانم چرا هنوزم، دیروز ها بهترند!




Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


من زاده دردم سنیورا ...
من اومدم که درد بکشم اما به امید پرستیدن و نفس کشیدنِ یه فرد .
اون فقط یه فرد نیست ...
اون آینهِ وجودِ خداست تو زندگیِ من .
گاهی دلم میخواد بمیرم اما هوای اون اینقدر تسکینه که دردام یادم میره ...
من جای خالیش رو نفس می‌کشم .
دلیل قانع کننده من برای ادامه این زندگی که آغازش مرگه پایانش هم مرگ فقط می‌تونه عشق باشه ؛
می‌دونی دیگه ... عشق خودش مرگه !
اوه ... راستی ...
راستی امروز چندمه سنیورا ؟
یک ساعتی هست که میگذره از دیروز ...
پس حالا هشت روز مونده تا پنج سال عاشقی .
هشت روز مونده تا بشه پنج سال مرگ لذت بخش .
این پاییز دیگه میاد ...
خودش می‌گفت پاییز فصل اومدنه ، نه رفتن .
مطمئنم این پاییز میاد .
اما اگه دیر کنه و جای خالیش عزیز تر باشه برام چی ؟
وای سنیورا ...
جای خالیش هنوز معطر و همیشگیه برام !
اما خودش نیست .. به نظرت میشه ؟
مثل جای خالیش اونطور همیشگی میشه ؟

_LiLi & @kazabllanca


Репост из: ‧₊ ૪𝑇𝑜𝑘𝑦𝑜,𝑐𝑜𝑟𝑏𝑒𝑟𝑜́
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
Talking to the moon ..."


-


این نامه برای توعه ;
_جونگکوکا ... سلام . سلام الهام بخشِ این مرد خسته .
حالت چطوره ؟ روز و شبت چطور میگذره ماه پری ؟
هنوزم روزا رو به امید دیدنم تو آسمون پس میزنی ؟ هنوزم دلربایی می‌کنی در غیابم ، برای خیالم ؟ یادت که نمیره ... هوم ؟
منو از یاد نبری ها ...
به خیالی که تصور می‌کنی بگو قرار نیست موندنی باشه کنارت ... بهش بگو دل نبنده چون خودم بر میگردم .
من بر می‌گردم عشقِ من .
فقط راه و رسم عاشقی برای من رو یادت نره .
جونگکوکا ...
اینجا خیلی سخت میگذره ...
این زندان زندگی و زندان‌بان های بی رحمش قلبم رو تیره و تار می‌کنن ...
میشه بهشون بگی منو به زندان آغوشت تبعید کنن ؟
گرچه تو هم زندان‌بان بی رحمی هستی ..
چشمات و لبخندت برای قلب من حکم مرگ رو داره و من در هر لحظه تشنه مرگ توسط توام .
خیلی دلتنگتم بچه ..
منتظرم بمون ؛ خب ؟
منتظرم بمون که قلب تاریکم تو چشمای تو میخواد بدرخشه ... دوباره تو دستات بگیرش و با حرفات ذوبش کن .
دوستت دارم جونگکوکا ... دوستت دارم ماه پری .


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram

Показано 20 последних публикаций.

97

подписчиков
Статистика канала