•◇• داستانکِ قاتل مادرجان
مادرجان بزرگ خانواده بود. همه احترام خاصی برایش قائل بودند. آخر هفتهها همه در خانهاش جمع میشدند و نوهها یکی یکی به دست بوسیاش میرفتند.
آن سال میگفتند کرونا آمده.
میگفتند نباید به خانهی مادرجان برویم.
آخر مگر میشد؟!
پس حرمت بزرگتری چه میشد؟!
این رسم چندین سالهی ما بود و مادرجان چشم انتظار نوههایش…
برادرم میگفت: کرونا که برای ما نیست. برای شهرهای پرجمعیت و سردسیر است، اینجا هم که هوا گرم است و جمعیت کم، مگر میشود به همین راحتی کسی کرونا بگیرد؟!
آخر هفته همه به دستبوسی مادرجان رفتند.
و چندروز بعد
همه باهم برسر مزارش میگریستند.
راستی قاتل مادرجان که بود؟
| انیسه بامدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir