گایز...
حس میکنم باید اینارو بگم، هرچند ممکنه یه یهسری کاملا اشاره کنه که میشناسینشون یا هرچی...بهرحال وقتی دیدم اینچیزا رو حس کردم باید یهچیزی بگم.
من اصلا به خودم حق قضاوت کسی رو نمیدم، هیچوقت تا کسی رو کاملا نشناختم راجع بهش نظر ندادم.
ولی بچهها، میدونم شرایط زندگی توی ایران سخته.از نظر تحصیل، خونواده، فرهنگ، مالی و همه چیز کاملا افتضاحه و بهجز اون احساسات خود انسان هم گاهاً مشکلی بزرگتر از اونان.
کسی نیست تقریبا که بین ۱۳ تا ۲۰سالگی افسردگی رو تجربه نکرده باشه، کاملا هم عادیه، بجز شرایط هورمونی کلی مشکلات دیگه مخصوصا درک نشدن توسط خونواده وجود داره.
ولی بچهها، واقعا ارزش داره زندگیای که خیلی کوتاه هم هست و شما رسما از فرداش خبر ندارید رو توی تاریکی خودتون، اونم به طور شدید تلفش کنید؟
من نمیگم ناراحت نشید اصلا، گریه نکنید و این حرفا.منم مثل تمام شما این رو تجربه کردم، سن ۱۳ تا ۱۶سالگیم رو توی بدترین شرایط روحی گذروندم و درکتون میکنم، اما وقتی ۱۷سالم شد، همون شب نشستم و فکر کردم.با خودم تمام روزایی که با افسردگی خالص گذروندم رو شمردم، همشون رو توی ذهنم تکرار کردم و میدونید چیو فهمیدم؟
اینکه هیچکدوم از اون روزا، من از این افسرده گذروندن چیزی دستگیرم نشد اما اگه ذرهای خوشحال میبودم، حداقل خندیدن روحم رو داشتم.یونو معتقدم سالم بودن حال روحی، از جسمی مهمتره.چون ما خیلی وقتها بخاطر بد بودن مودمون حتی از هدف هامون دست میکشیم، اما اگه به اهدافمون پایبند باشیم حتی اگه شل و کورم باشیم میخوایم بهشون برسیم.آدمی که هیچ هدفی حتی کوچیک نداشته باشه، قطعا به افسردگی دچار میشه.دیگه دلیلش رو خودتون میدونید چرا.
بدترین سال زندگیم ۱۵سالگیم بود، چون رسما تمام زندگیم تغییر کرد.رسما یکبار به کام مرگ رفتم و برگشتم، کلی اشتباهات بخاطر افسرده بودنم کردم که هنوز آثارشون روی جسم و روحم باقی مونده.
هنوزم دلایل بزرگی برای ناراحت بودن دارم، اما تا کی میخوام خودم رو اینطور اذیت کنم؟
چیزی که من تو این سالها فهمیدم، این بود که افسردگی هرچقدر بهش رو بدی بزرگتر میشه.درواقع ما خودمونیم که با افکارمون اونو پرورش میدیم، ملکهی ذهنمون میکنیم و توی تصمیم گیری هامون دخالتش میدیم و نتیجهاش میشه کلی پشیمونی و تصمیمات اشتباه.
بچهها؛ ما فقط یکبار زندگی میکنیم و یکبار با افراد توی زندگیمون هستیم.دوستامون و کسایی که دوسشون داریم فقط یکبار بینمونن، تا چشم ببندید و باز کنید، یکی یکی از دنیا رفتن و حتی یه روزی خودمونم میریم، انقدر زود این اتفاق میوفته و ازش میگذره که مثل یهسری توی قبرستون ها، اصلا کسی دیگه نمیشناستمون.سنگ قبرمون خاک میخوره و دیکه کسی وجود نداره حتی با یه لیوان آب تمیزش کنه.
یکی به چیزی که میخواد میرسه، یکی نمیرسه.یکی عاشق میشه یکی نمیشه و...
همهی اینا هست.برای تمام دنیا اینا وجود داره و فقط مختص ما نیست، جاست ما کمی بختمون سیاهتره.
میدونید بچها، این روزایی که به این حرفا رسیدم فهمیدم که شما اگه به چیزی اهمیت ندید، اون اتفاق هم به شما اهمیتی نمیده و ساده از کنارتون میگذره.اصلا کلا قانون دنیا همینه، تا خودت چیزیو انگولک نکنی اون سمتت نمیاد.
برای منم سخت بود، یه روزه درست نشدم.دوماه گذشت تا به این عقیده برسم، بازم بود شبایی که کم بیارم اما باز روی پاهام ایستادم، نذاشتم بهم غلبه کنه و واقعا دارم تاثیرش رو توی زندگیم میبینم.باور کنید دیگه کسی بدشانس تر از من وجود نداره و بارون بدبختی رسما سرم میبارید، اما از وقتی خیلی چیزارو رها کردم، واقعا خیلی اوضام بهتره و خیلی چیزایی که قبلا برام مهم بودن دیگه اصلا به چشمم بولد نمیان.
گایز؛ ما هممون یکبار زندگی میکنیم.بیاید پیش هم خوشحال باشیم، باهم زندگی کنیم و برای خندوندن همدیگه از هیچی دست نکشیم.واقعا ارزش داره بخاطر مسئله های کوچیک تا سالها جسم و روحمون رو فداش کنیم، انقدری که فرصت جبران حتی نداشته باشیم؟ اوه راستی میدونستید هر دقیقهای که اینطوری از دستش بدید هیچوقت بهتون برنمیگرده و حتی اگه بمیرید هم نمیتونید جبرانش کنید؟ میدونستید اگه آرزوتون مرگه قرار نیست توی اون دنیا همه چیز براتون خوش و خرم شه؟ چون این روح شماست که آزردهست.جسمتون هیچ رنجی نمیکشه و روزی از بین میره، ولی روحتون حتی بعد قیامت هم وجود داره.اتفاقا اگه بمیرید حس پوچی بدتری میکنید چرا که از همه چیز و همه کس دور میشید و دیگه جای جبران برای هیچ چیزی ندارید.حتما میگید از مشکلات الانمون خلاص میشیم حداقل، متوجهید که اکثر مشکلات شما با روحتون بازم سر و کله میزنه؟ اشتباه نکنید بچها، شما هیچوقت از شر روحتون خلاص نمیشید.
پس بیاید جوری جبران کنیم که توی زندگی بعدیمون غصهی حتی یک ثانیه از الان رو نخوریم.
حس میکنم باید اینارو بگم، هرچند ممکنه یه یهسری کاملا اشاره کنه که میشناسینشون یا هرچی...بهرحال وقتی دیدم اینچیزا رو حس کردم باید یهچیزی بگم.
من اصلا به خودم حق قضاوت کسی رو نمیدم، هیچوقت تا کسی رو کاملا نشناختم راجع بهش نظر ندادم.
ولی بچهها، میدونم شرایط زندگی توی ایران سخته.از نظر تحصیل، خونواده، فرهنگ، مالی و همه چیز کاملا افتضاحه و بهجز اون احساسات خود انسان هم گاهاً مشکلی بزرگتر از اونان.
کسی نیست تقریبا که بین ۱۳ تا ۲۰سالگی افسردگی رو تجربه نکرده باشه، کاملا هم عادیه، بجز شرایط هورمونی کلی مشکلات دیگه مخصوصا درک نشدن توسط خونواده وجود داره.
ولی بچهها، واقعا ارزش داره زندگیای که خیلی کوتاه هم هست و شما رسما از فرداش خبر ندارید رو توی تاریکی خودتون، اونم به طور شدید تلفش کنید؟
من نمیگم ناراحت نشید اصلا، گریه نکنید و این حرفا.منم مثل تمام شما این رو تجربه کردم، سن ۱۳ تا ۱۶سالگیم رو توی بدترین شرایط روحی گذروندم و درکتون میکنم، اما وقتی ۱۷سالم شد، همون شب نشستم و فکر کردم.با خودم تمام روزایی که با افسردگی خالص گذروندم رو شمردم، همشون رو توی ذهنم تکرار کردم و میدونید چیو فهمیدم؟
اینکه هیچکدوم از اون روزا، من از این افسرده گذروندن چیزی دستگیرم نشد اما اگه ذرهای خوشحال میبودم، حداقل خندیدن روحم رو داشتم.یونو معتقدم سالم بودن حال روحی، از جسمی مهمتره.چون ما خیلی وقتها بخاطر بد بودن مودمون حتی از هدف هامون دست میکشیم، اما اگه به اهدافمون پایبند باشیم حتی اگه شل و کورم باشیم میخوایم بهشون برسیم.آدمی که هیچ هدفی حتی کوچیک نداشته باشه، قطعا به افسردگی دچار میشه.دیگه دلیلش رو خودتون میدونید چرا.
بدترین سال زندگیم ۱۵سالگیم بود، چون رسما تمام زندگیم تغییر کرد.رسما یکبار به کام مرگ رفتم و برگشتم، کلی اشتباهات بخاطر افسرده بودنم کردم که هنوز آثارشون روی جسم و روحم باقی مونده.
هنوزم دلایل بزرگی برای ناراحت بودن دارم، اما تا کی میخوام خودم رو اینطور اذیت کنم؟
چیزی که من تو این سالها فهمیدم، این بود که افسردگی هرچقدر بهش رو بدی بزرگتر میشه.درواقع ما خودمونیم که با افکارمون اونو پرورش میدیم، ملکهی ذهنمون میکنیم و توی تصمیم گیری هامون دخالتش میدیم و نتیجهاش میشه کلی پشیمونی و تصمیمات اشتباه.
بچهها؛ ما فقط یکبار زندگی میکنیم و یکبار با افراد توی زندگیمون هستیم.دوستامون و کسایی که دوسشون داریم فقط یکبار بینمونن، تا چشم ببندید و باز کنید، یکی یکی از دنیا رفتن و حتی یه روزی خودمونم میریم، انقدر زود این اتفاق میوفته و ازش میگذره که مثل یهسری توی قبرستون ها، اصلا کسی دیگه نمیشناستمون.سنگ قبرمون خاک میخوره و دیکه کسی وجود نداره حتی با یه لیوان آب تمیزش کنه.
یکی به چیزی که میخواد میرسه، یکی نمیرسه.یکی عاشق میشه یکی نمیشه و...
همهی اینا هست.برای تمام دنیا اینا وجود داره و فقط مختص ما نیست، جاست ما کمی بختمون سیاهتره.
میدونید بچها، این روزایی که به این حرفا رسیدم فهمیدم که شما اگه به چیزی اهمیت ندید، اون اتفاق هم به شما اهمیتی نمیده و ساده از کنارتون میگذره.اصلا کلا قانون دنیا همینه، تا خودت چیزیو انگولک نکنی اون سمتت نمیاد.
برای منم سخت بود، یه روزه درست نشدم.دوماه گذشت تا به این عقیده برسم، بازم بود شبایی که کم بیارم اما باز روی پاهام ایستادم، نذاشتم بهم غلبه کنه و واقعا دارم تاثیرش رو توی زندگیم میبینم.باور کنید دیگه کسی بدشانس تر از من وجود نداره و بارون بدبختی رسما سرم میبارید، اما از وقتی خیلی چیزارو رها کردم، واقعا خیلی اوضام بهتره و خیلی چیزایی که قبلا برام مهم بودن دیگه اصلا به چشمم بولد نمیان.
گایز؛ ما هممون یکبار زندگی میکنیم.بیاید پیش هم خوشحال باشیم، باهم زندگی کنیم و برای خندوندن همدیگه از هیچی دست نکشیم.واقعا ارزش داره بخاطر مسئله های کوچیک تا سالها جسم و روحمون رو فداش کنیم، انقدری که فرصت جبران حتی نداشته باشیم؟ اوه راستی میدونستید هر دقیقهای که اینطوری از دستش بدید هیچوقت بهتون برنمیگرده و حتی اگه بمیرید هم نمیتونید جبرانش کنید؟ میدونستید اگه آرزوتون مرگه قرار نیست توی اون دنیا همه چیز براتون خوش و خرم شه؟ چون این روح شماست که آزردهست.جسمتون هیچ رنجی نمیکشه و روزی از بین میره، ولی روحتون حتی بعد قیامت هم وجود داره.اتفاقا اگه بمیرید حس پوچی بدتری میکنید چرا که از همه چیز و همه کس دور میشید و دیگه جای جبران برای هیچ چیزی ندارید.حتما میگید از مشکلات الانمون خلاص میشیم حداقل، متوجهید که اکثر مشکلات شما با روحتون بازم سر و کله میزنه؟ اشتباه نکنید بچها، شما هیچوقت از شر روحتون خلاص نمیشید.
پس بیاید جوری جبران کنیم که توی زندگی بعدیمون غصهی حتی یک ثانیه از الان رو نخوریم.