واژه ها را رها نموده ام
افكار را در هم آميخته
و مازي خلق كرده ام از پريشاني هايم
گاهي در اندوه به سختي زيست ميكنم
و گاهي باريكه ي آفتاب شادماني، دستم را نوازش ميكند،
اندكي ميگريم
سپس خندان و شاداب،همراه ساعات مي گريزم و به استقبال دگرگوني مي روم...
با خود فكر ميكنم:
چيست اين آدمي، چيست اين آدمي.
افكار را در هم آميخته
و مازي خلق كرده ام از پريشاني هايم
گاهي در اندوه به سختي زيست ميكنم
و گاهي باريكه ي آفتاب شادماني، دستم را نوازش ميكند،
اندكي ميگريم
سپس خندان و شاداب،همراه ساعات مي گريزم و به استقبال دگرگوني مي روم...
با خود فكر ميكنم:
چيست اين آدمي، چيست اين آدمي.