کِیس شماره سی و دو
مضطرب به نظر میرسید، اما راحت صحبت میکرد. چشمانش را دائم با انگشتش لمس میکرد و بیش از سی ثانیه به من زل میزد.
"تو میدونی؟ نه. قسم میخورم هیچکس نمیدونه. کی تعیین کرده چی درسته و چی غلط؟ کی گفته ما باید این تو باشیم و یه مشت احمق مثل تو، اون بیرون؟ میترسین بمیرین؟ ما هم همینطور. ما هم میترسیم بمیریم. فرقمون چیه؟ شما از ما خیلی ترسناک ترین. قسم میخورم. اونقدر ترسناک که زورتون رسیده این همه آدمو اینجا نگه دارین. ترسناکه. جدا ترسناکه. خودت فکر کن؛ چطوری موفق شدین، چطوری همه رو، حتی خودمونو قانع کردین که ما اشتباه میکنیم؟ اسمشو علم نذارین. هرکاری دوست دارین انجام میدین و به اسم علم تمومش میکنین. واقعا میگم. خودت فکرشو بکن. فقط یه لحظه فکر کن. میبینی حق با منه، مگه نه؟"
مضطرب به نظر میرسید، اما راحت صحبت میکرد. چشمانش را دائم با انگشتش لمس میکرد و بیش از سی ثانیه به من زل میزد.
"تو میدونی؟ نه. قسم میخورم هیچکس نمیدونه. کی تعیین کرده چی درسته و چی غلط؟ کی گفته ما باید این تو باشیم و یه مشت احمق مثل تو، اون بیرون؟ میترسین بمیرین؟ ما هم همینطور. ما هم میترسیم بمیریم. فرقمون چیه؟ شما از ما خیلی ترسناک ترین. قسم میخورم. اونقدر ترسناک که زورتون رسیده این همه آدمو اینجا نگه دارین. ترسناکه. جدا ترسناکه. خودت فکر کن؛ چطوری موفق شدین، چطوری همه رو، حتی خودمونو قانع کردین که ما اشتباه میکنیم؟ اسمشو علم نذارین. هرکاری دوست دارین انجام میدین و به اسم علم تمومش میکنین. واقعا میگم. خودت فکرشو بکن. فقط یه لحظه فکر کن. میبینی حق با منه، مگه نه؟"