خب ما 5 مرداد همو دیدیم؛
من صبحش ساعت 10 بیدار شدم و تا خود وقتی ک بردیا رفته بود مترو من داشتم اماده میشدم، بعد ک رفتم مترو بردیارو دیدم
و بعد سلام و ایناـ....
گفت این واقعا خودتی~بعد صحبتی نکردیم تا سوار مترو شدیم ک چیز خاصی نگفتیمم
بعد اینکه رسیدیم به مقصد ی پل بود از اونجا بالا رفتیم و همین صحبتای خجالتی گونه🙂😂
بعد بردیا خوراکی گرفت رفتیم ی جایی پیدا کردیم نشستیم، و جراعت حقیقت بازی کردیم از اونجا ببعد پاشدیم ک برگردیم یعنی فک کنم بردیا دنبال ی جایی بود ک پیداش نکردیم
و اخرش برگشتیم رو پل اولیه ک خلوتتت بود یعنی ما بودیم و اسمون😔😂
اخرش ک خواستیم بریم پایین تازه دست همو گرفتیم~
رسیدیم ب مترو و ی ایستگاه مونده ب خونه ما بردیا جدا شد قبلش بغلمم کرد...
فک نکنم چیزی بمونه
من صبحش ساعت 10 بیدار شدم و تا خود وقتی ک بردیا رفته بود مترو من داشتم اماده میشدم، بعد ک رفتم مترو بردیارو دیدم
و بعد سلام و ایناـ....
گفت این واقعا خودتی~بعد صحبتی نکردیم تا سوار مترو شدیم ک چیز خاصی نگفتیمم
بعد اینکه رسیدیم به مقصد ی پل بود از اونجا بالا رفتیم و همین صحبتای خجالتی گونه🙂😂
بعد بردیا خوراکی گرفت رفتیم ی جایی پیدا کردیم نشستیم، و جراعت حقیقت بازی کردیم از اونجا ببعد پاشدیم ک برگردیم یعنی فک کنم بردیا دنبال ی جایی بود ک پیداش نکردیم
و اخرش برگشتیم رو پل اولیه ک خلوتتت بود یعنی ما بودیم و اسمون😔😂
اخرش ک خواستیم بریم پایین تازه دست همو گرفتیم~
رسیدیم ب مترو و ی ایستگاه مونده ب خونه ما بردیا جدا شد قبلش بغلمم کرد...
فک نکنم چیزی بمونه