صبح یکی ازم پرسید توی دنیای موازی چیکاره ای
داشتم از فانتزی هام میگفتم ک رسید ب شخصی ک وقتی ناراحته میره پیش لویی باهاش حرف میزنه درد و دل میکنه بغلش میکنه
عمیقا نیاز دارم
داشتم از فانتزی هام میگفتم ک رسید ب شخصی ک وقتی ناراحته میره پیش لویی باهاش حرف میزنه درد و دل میکنه بغلش میکنه
عمیقا نیاز دارم