مهران رمضانیان


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


نویسنده و شاعر
کپی با ذکر نام
??
#مهران_رمضانیان
________________________________
آدرس اینستاگرام بنده
https://instagram.com/_u/mehran.ramezanian_

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций



اگر روزم پريشان شد
فداي تاري از زلفش
که هر شب با خيالش
خواب هاي ديگري دارم ...


#مهدی_اخوان_ثالث

🔷 | @mehran_rmzn ✔️


خوشبختى گاهى
فقط يک تعريف دارد:
«دوباره دیدنش!»

#آلما_توکل

🔶 | @mehran_rmzn ✔️




.
مثل ِ پیرمرد ِ متولد ِ ۱۳۰۰
نه لباس ِ سربازی‌ام مانده است نه فرمانده‌ام
نه متفقین مانده‌اند نه روسپی‌های لهستانی
نه پل ِ عابر ِ پیاده‌ی ِ مخبرالدوله / نه عابرهایش
نه آن دخترکی که دستش در دست ِ مادر ِ نان ِ سنگک در دست
نه نان و نه نانواها
نه همبازی و همپالکی‌هایم
مثل ِ پیرمرد ِ متولد ِ ۱۳۰۰
از من
تنهایی مانده است...

#علیرضا_روشن

🔶 | @mehran_rmzn ✔️


یک زن
وقتی طعم عشق را بچشد ،
دیگر محال است،
که بتواند به عقب برگردد...!


#سارا_مصلحت

🔷 | @mehran_rmzn ✔️


از همان لحظه‌ی رفتنت،
هر روز کنار پنجره مینشینم
و تنهاییم را بو میکشم...
خاطرت هنوز هم "ماندگار‌"ترین عطر این روزهای من است...

#مهران_رمضانیان

🔷 | @mehran_rmzn




دیشب به خیالم به لبت بوسه زدم.
صبح شد!
نفسم عطر تـو دارد،
هنـوز...

#مهران_رمضانیان

🔶 | @mehran_rmzn




رها کن آنکه میگوید تو را دیوانه می خواهم
ز من دیوانه تر دیدی همین حالا رهایم کن

#الهه_رضایی

🔷 | @mehran_rmzn ✔️


اون روزا هر وقت بی‌حوصله میشدم، جای اینکه با دو سه تا اسباب‌بازی سَر و کله بزنم و یا توپ رو بردارم و شیشه همسایه رو بیارم پایین، لباسای بابارو میپوشیدم و جلو آینه شکلک در میاوردم! تازه یه سبیل کاغذی هم روی لبام میذاشتم تا بساطم جور باشه. دلم به همین چیزای ساده و معمولی خوش بود...با خودم می‌گفتم کاش زودی بزرگ شم تا این لباسا اندازه‌ی تنم بشن! نمی‌دونستم قراره داخل یه ماشین زمان بشینم و با یه خواب کوتاه تموم این سال‌ها رو زندگی کنم! نمی‌دونم چجوری گذشت، ولی گذشت...
امروز وقتی که یه لباس درست درمونی پیدا نکردم که بپوشم، به ناچار رفتم سراغ لباسای بابا! جلوی آینه ایستادم و بِروبِر خودمو تماشا می‌کردم! هم سبیل داشتم، هم پیرهن بابا اندازه تنم بود... ولی هر چی با خودم کَلنجار رفتم نتونستم تحملش کنم. امروز تازه فهمیدم منو بابا اصن هم سلیقه نیستیم.
همش هم تقصیر این زمان لعنتی بود. من دیگ اون آدم بیست سال پیش نیستم...

#مهران_رمضانیان

🔶 | @mehran_rmzn


به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود. فقط زیر سوال آخر نوشته بود: «نه بابام مریض بوده، نه مامانم، همه صحیح و سالمن شکر خدا. تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده. دیشب تولد عشقم بود. گفتم سنگ تموم بذارم براش. بعد از ظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه ها. بزن و برقص. شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم. بعد گفت: بریم دربند؟ پوست دست مون از سرما ترک برداشت ولی می ارزید. مخصوصن باقالی و لبوی داغ چرخی های سر میدون. بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم به هم برسیم. رفتیم. دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سر تهرون، ساعت شده بود یک شب. راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم. یعنی لای جزوتم باز کردما، اما همش یاد قیافش می افتادم وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش. خنده ام می گرفت و حواسم پرت می شد. یهویی هم خوابم برد. بیهوش شدم انگار. حالا نمره هم ندادی، نده. فدا سرت. یه ترم دیگه آوارت میشم نهایتش. فقط خواستم بدونی که بی اهمیتی و این چیزا نبوده. یه وقت ناراحت نشی.»
چند سال بعد، تو یک دانشگاه دیگر از پشت زد روی شانه ام.گفت: «اون بیستی که دادی خیلی چسبید» گفتم: «اگه لای برگه ات یه تیکه لبو می پیچیدی برام بهت صد می دادم بچه.» خندید و دست انداخت دور گردنم. گفت: «بچمون هفت ماهشه استاد. باورت میشه؟» عکسش را از روی گوشیش نشانم داد. خندیدم. گفت: «این موهات رو کی سفید کردی؟ این شکلی نبودی که.» نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط. نشست کنارم. دلم میخواست براش بگویم که یک شبی هم تولد عشق من بود که خودش نبود، دورهمی نبود، نایب نبود، دربند نبود، امامزاده صالح نبود، خدا.... فقط سرد بود.

#مرتضی_برزگر

🔶 | @mehran_rmzn ✔️


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
به دست آوردن کسی که دوستش داری، تازه اول ماجراست...
دوست داشتن نگهداری می خواهد...

#حسین_حائریان

🔷 | @mehran_rmzn ✔️




.
چشم دیدن
تو را در کنار من ندارند،
نمی‌توانند ببینند
که اینگونه دوستت دارم!
نمی‌توانند ببینند و سکوت کنند ..
همین خوب است،
همین حسود بودنِ‌ آدم‌هایِ
دور و برمان،
که مُـصرم می‌کنند برای
بیشتر و
بیشتر و
بیـــشتر
"دوست داشتنت" !


#علی_سید_صالحی

🔶 | @mehran_rmzn ✔️


آنچنان جای گرفتی
"تو" به چشم و دلِ من

که به خوبانِ دو عالم
نظری نیست مرا ...


#مولانا


🔷 | @mehran_rmzn ✔️


.
ما دو مصرع یک شعر بودیم!
وزن بود.
قافیه هم بود.
اما به قاب یک بیت نمی‌خوردیم...
من
ابتدای شعر،
و تو انتهای آن ایستاده‌ای!
ما اینگونه "دوری" را حفظ شده‌ایم...

#مهران_رمضانیان

🔶 | @mehran_rmzn ✔️


تمام قصه‌های عاشقانه
از صبح چشمانت شروع میشود
به تو نگاه میکنم،
طلوع میکنی در من...

#علی_باقری

🔷 | @mehran_rmzn


اینجا بدون تو
هوای اتاق
به وسعت شب های دلتنگی گرفته است...
اینجا دلی در حسرت
آغوش مردانه ات جان سپرده است...
اینجا زنی به پایِ نیامدن های تو
سخت مرده است...

#نجمه_سادات_قلندری

🔶 | @mehran_rmzn ✔️


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
پيشِ من
خاطره اى از تو
به جا مانده هنوز

#سعيد_شيروانى

🔶 | @mehran_rmzn ✔️

Показано 20 последних публикаций.

1 538

подписчиков
Статистика канала