اگر جور دیگری میبود. اینک در هوای مه آلود جنینی در بطن داشتم که از شدت لگد هایش از خواب بیدار میشدم بی آنکه بیدارت کنم به آرامی از تخت پایین می آمدم و آباژور کم نور حال را روشن میکردم.
پتو پیچ به حیاط پناه میبردم و به آسمان قرمز خیره میشدم. به این می اندیشیدم که چگونه عشق مرا پذیرفتی چگونه مرا به این شهر خواندی و چگونه هیچ گاه مرا از خود نراندی.
رویای زیبایی است نه؟ زندگی با تو حتی برای یک شبانه روز زیباست اما...
راستش تو عشق مرا نپذیرفتی،به شهر خودت نخواندیام و بی خبر مرا از خود راندی.
شاید هیچ گاه نباید پیشگام میشدم. شاید بقول مهسا تحت تاثیر نوسانات هورمونی ام قرار گرفته بودم.
اما هر چه که بود دست کم از بی توجهی هایت متوجه شدم یک رابطه ی ژنی با سیب زمینی داری. به همان مقدار بی حس و بی توجه و گاهی بی رگ.
هر چه که بود من هم خوشم آمد. اکنون بسان سیب زمینی ای شده ام که هر پیشامدی را به تخمش واگذار میکند.
به هر حال باید بدانی اکنون صدایت، پیامت و هر آنچه که به تو مربوط است دل مرا نمیلرزاند.
پتو پیچ به حیاط پناه میبردم و به آسمان قرمز خیره میشدم. به این می اندیشیدم که چگونه عشق مرا پذیرفتی چگونه مرا به این شهر خواندی و چگونه هیچ گاه مرا از خود نراندی.
رویای زیبایی است نه؟ زندگی با تو حتی برای یک شبانه روز زیباست اما...
راستش تو عشق مرا نپذیرفتی،به شهر خودت نخواندیام و بی خبر مرا از خود راندی.
شاید هیچ گاه نباید پیشگام میشدم. شاید بقول مهسا تحت تاثیر نوسانات هورمونی ام قرار گرفته بودم.
اما هر چه که بود دست کم از بی توجهی هایت متوجه شدم یک رابطه ی ژنی با سیب زمینی داری. به همان مقدار بی حس و بی توجه و گاهی بی رگ.
هر چه که بود من هم خوشم آمد. اکنون بسان سیب زمینی ای شده ام که هر پیشامدی را به تخمش واگذار میکند.
به هر حال باید بدانی اکنون صدایت، پیامت و هر آنچه که به تو مربوط است دل مرا نمیلرزاند.