آیتالله حائری شیرازی:
✔️ طلبه شدم تا مستقل بمانم؛ استادم گفت اگر میخواهی در طلبگی موفق باشی باید کامل الانقطاع شوی
(بهمناسبت درگذشت)
🔹 دیپلم ریاضی گرفتم؛ برای شرکت در کنکور دانشکدهی فنی و دانشسرای عالی به تهران آمدم. اما مشکلاتی پیش آمد که به دانشگاه نرفتم و به فکر این بودم که مستقل باشم و حکومت نتواند استقلال مرا به خطر بیندازد. دنبال یک کاری میگشتم که آزاد باشد و نتوانند برکنارم کنند. هرچه فکر کردم جز روحانیت راه دیگری ندیدم.
🔹 فرزند مجتهد بودم؛ در خانواده تشویق میشدم که روحانی باشم؛ منتها در مسألهی گرفتن و دادن وجوهات وقتی این دو تا را با هم مقایسه میکردند، دادن وجوهات را برای خودم بهتر میدیدم؛ تا گرفتن وجوهات؛ شغلی داشته باشم؛ درآمدی داشته باشم و وجوهات بدهم.
🔹 به برادرم گفتم که من میخواهم آخوند بشوم. ایشان هم گفت بنویس که کسی محرکت نبوده و خودت میخواهی تصمیم بگیری و روحانی شوی. من هم مسئولیت قبول کردم و نوشتم که خود این راه را انتخاب کردهام.
🔹 با اتوبوس به شیراز میآمدم. وقت نماز صبح میگذشت و نماز قضا میشد؛ اما اتوبوس توقف نکرد. من همهی توانم را در دستم گرفتم و به راننده اتوبوس گفتم من را پیاده کن میخواهم نماز بخوانم. نزدیک طلوع آفتاب بود که من را پیاده کرد. مقداری آب باران در چالهای مانده بود؛ با همان وضو گرفتم؛ قبله را هم نفهمیدم کدام طرف است؛ نماز خواندم؛ نمازی که نه وضویش دقیق بود و نه از جهت قبله مطمئن بودم؛ اما خوب انگیزهام درست بود؛ میخواستم مخالفت خدا را نکرده باشم.
🔸 (بازنشر بخشهایی از گفتوگوی رضا تاران با آیتالله حائری شیرازی در تابستان ۹۳ که متن کامل آن در شماره ۱۵ مجله حاشیه منتشر شده است)
http://mobahesat.ir/15534
🔻🔻🔻
@mobahesatmagz
✔️ طلبه شدم تا مستقل بمانم؛ استادم گفت اگر میخواهی در طلبگی موفق باشی باید کامل الانقطاع شوی
(بهمناسبت درگذشت)
🔹 دیپلم ریاضی گرفتم؛ برای شرکت در کنکور دانشکدهی فنی و دانشسرای عالی به تهران آمدم. اما مشکلاتی پیش آمد که به دانشگاه نرفتم و به فکر این بودم که مستقل باشم و حکومت نتواند استقلال مرا به خطر بیندازد. دنبال یک کاری میگشتم که آزاد باشد و نتوانند برکنارم کنند. هرچه فکر کردم جز روحانیت راه دیگری ندیدم.
🔹 فرزند مجتهد بودم؛ در خانواده تشویق میشدم که روحانی باشم؛ منتها در مسألهی گرفتن و دادن وجوهات وقتی این دو تا را با هم مقایسه میکردند، دادن وجوهات را برای خودم بهتر میدیدم؛ تا گرفتن وجوهات؛ شغلی داشته باشم؛ درآمدی داشته باشم و وجوهات بدهم.
🔹 به برادرم گفتم که من میخواهم آخوند بشوم. ایشان هم گفت بنویس که کسی محرکت نبوده و خودت میخواهی تصمیم بگیری و روحانی شوی. من هم مسئولیت قبول کردم و نوشتم که خود این راه را انتخاب کردهام.
🔹 با اتوبوس به شیراز میآمدم. وقت نماز صبح میگذشت و نماز قضا میشد؛ اما اتوبوس توقف نکرد. من همهی توانم را در دستم گرفتم و به راننده اتوبوس گفتم من را پیاده کن میخواهم نماز بخوانم. نزدیک طلوع آفتاب بود که من را پیاده کرد. مقداری آب باران در چالهای مانده بود؛ با همان وضو گرفتم؛ قبله را هم نفهمیدم کدام طرف است؛ نماز خواندم؛ نمازی که نه وضویش دقیق بود و نه از جهت قبله مطمئن بودم؛ اما خوب انگیزهام درست بود؛ میخواستم مخالفت خدا را نکرده باشم.
🔸 (بازنشر بخشهایی از گفتوگوی رضا تاران با آیتالله حائری شیرازی در تابستان ۹۳ که متن کامل آن در شماره ۱۵ مجله حاشیه منتشر شده است)
http://mobahesat.ir/15534
🔻🔻🔻
@mobahesatmagz