#حسین فاطمی
بخش نهایی
با این وجود تا آبان سال بعد زنده بود و در زندان! اما با یپام سر دنیس رایت انگلیسی، تیمور ورق نهایی را رقم زد.زمانی لرد کرزن در مورد نصرت الدوله به سفیر وقت بریتانیا در ایران گفته بود:
« در نخستین فرصت مشتی در دهان او بکوب تا بداند هیبت امپراتوری بازی کردنی نیست»
فاطمی در راه خدمت به وطن امپراتوری، شاه و اشرف را با هم تحقیر کرده بود. بشدت از او دل چرکین بودند. کینه ها به حدی بود که تن بیمار وتب دارش را روی برانکار و در راه دادگاه کاردآجین کردند. تنها با افتادن خواهرش روی بدنش بود که کشته نشد.
هنگام اعدام با وجودیکه بشدت بیمار بود ولی به دروغ او را سالم و آماده اعدام نوشتند. بعدازظهر سه شنبه 18 ابان تیمسار حسین آزموده از او پرسید تقاضایی داری؟
فاطمی خواست که مصدق را ببیند! خواهر، زن و فرزندش را نیز! همه را جواب منفی شنید مگر چند خطی وصیت نامه!
ساعت 4 صبح آزموده، فاطمی را که بیدار بود مخاطب قرار داد که :
«اعلیحضرت همایونی با تقاضای فرجام شما موافقت نفرمودند، تو که می گفتی از مرگ باکی نداری، پس بلند شو»
او جواب داد:
«مرگ حق است، آنهم مرگ بدین پرافتخاری. افسوس که نای حرکت ندارم»
باز می خواست که مصدق را ببیند!
آزموده با خشم: «باز از او دست بر نمی داری؟!»
شایگان و رضوی اما به دیدارش آمدند، گریه کنان او را در آغوش فشردند. شایگان اما لختی بعد شنید که:
بسم الله الرحمن الرحیم. پاینده ایران. زنده باد دکتر مصدق
25 سال بعد شاه به کسی که عکسی از مصدق را بالای سرش می گذاشت و تقدیرا آخرین نخست وزیر رژیم شاهنشاهی شده بود؛گفت:
«تیمساز آزموده، زودتر پاسپورت او را بدهید، زودتر»
در آینده از آزموده(آیشمن ایران) خواهم نوشت
@mousavi2025
بخش نهایی
با این وجود تا آبان سال بعد زنده بود و در زندان! اما با یپام سر دنیس رایت انگلیسی، تیمور ورق نهایی را رقم زد.زمانی لرد کرزن در مورد نصرت الدوله به سفیر وقت بریتانیا در ایران گفته بود:
« در نخستین فرصت مشتی در دهان او بکوب تا بداند هیبت امپراتوری بازی کردنی نیست»
فاطمی در راه خدمت به وطن امپراتوری، شاه و اشرف را با هم تحقیر کرده بود. بشدت از او دل چرکین بودند. کینه ها به حدی بود که تن بیمار وتب دارش را روی برانکار و در راه دادگاه کاردآجین کردند. تنها با افتادن خواهرش روی بدنش بود که کشته نشد.
هنگام اعدام با وجودیکه بشدت بیمار بود ولی به دروغ او را سالم و آماده اعدام نوشتند. بعدازظهر سه شنبه 18 ابان تیمسار حسین آزموده از او پرسید تقاضایی داری؟
فاطمی خواست که مصدق را ببیند! خواهر، زن و فرزندش را نیز! همه را جواب منفی شنید مگر چند خطی وصیت نامه!
ساعت 4 صبح آزموده، فاطمی را که بیدار بود مخاطب قرار داد که :
«اعلیحضرت همایونی با تقاضای فرجام شما موافقت نفرمودند، تو که می گفتی از مرگ باکی نداری، پس بلند شو»
او جواب داد:
«مرگ حق است، آنهم مرگ بدین پرافتخاری. افسوس که نای حرکت ندارم»
باز می خواست که مصدق را ببیند!
آزموده با خشم: «باز از او دست بر نمی داری؟!»
شایگان و رضوی اما به دیدارش آمدند، گریه کنان او را در آغوش فشردند. شایگان اما لختی بعد شنید که:
بسم الله الرحمن الرحیم. پاینده ایران. زنده باد دکتر مصدق
25 سال بعد شاه به کسی که عکسی از مصدق را بالای سرش می گذاشت و تقدیرا آخرین نخست وزیر رژیم شاهنشاهی شده بود؛گفت:
«تیمساز آزموده، زودتر پاسپورت او را بدهید، زودتر»
در آینده از آزموده(آیشمن ایران) خواهم نوشت
@mousavi2025