خستم،روحی ،روانی،جسمی.از خودم خستم از ادمای دورم خستم.خستم از بیدار شدن میشه بخوابم و دیگه بیدار نشم؟خستم از این روزا،خستم از اینکه میبینم ادمای مهم زندگیم حالشون بده و من هیچ کاری نمیتونم براشون بکنم و به خودم لعنت میفرستم که چه ادم به درد نخوری ام.خستم از اینکه تلاش کنم.خستم از اینکه میبینم هیچ کاری نمیکنم و وقتی میخوام انجام بدم نمیتونم.چرا این خستگی تمومنمیشه؟شایدم من خیلی ضعیفم که نمیتونم ادامه بدم؟ولی هر چی هست بسمه.من خستم خیلی از خودم خستم.حتی نمیتونم برای حال خوبم تلاش کنم.اون وقت برای اینده؟ خودمم میدونم اگه تلاش نکنم فرصت هام از بین میره ولی من خستم.کاش میشد زمان صبر میکرد برام چرا انقدر زود میگذره؟چرا نمیزارن بفهمم دارم چیکار میکنم.
خستگی دردناک و غمگینیه.
خستگی دردناک و غمگینیه.
N.F