وصف شورانگیز تاریخ
آن موقع فقط عاشق این بودم که متخصص استخوانشناسی مقایسهای شوم و سنگوارههای مهرهدارانی مثل دایناسورها را مطالعه کنم. البته میبینید که دور و برم برعکس، پر بود از هر چیز، جز همانی که دوست داشتمش.
اینجا سفت نشستهام، مشغول آمادهکردن گزارش و سخنرانیام درباره «بافتشناسی استخوانهای دراز در دایناسورها»؛ حدود چهار سال پیش.
قرار بود این گزارش مقدمه پایاننامهام باشد. گزارشی مفصل نوشتم از همه آنچه بشریت تا آن زمان درباره بافتشناسی استخوانهای دراز در دایناسورها فهمیده و سخنرانیام را ارائه دادم. از روی بافتشناسی استخوانهای دراز حیوانات میشود دانست خلائق خونگرم بودند یا خونسرد؛ سریع رشد میکردند یا آهسته؛ مهاجر بودند یا بومی. خلاصه اساتید خوششان آمد. این ارائه خودش واحدی بود از آحاد گذراندنی دوره دکتری. بعد طرحنامهام را ارائه دادم و از من امتحان جامع گرفتند. دکتر درویش خدابیامرز ممتحن اصلی بود و هرچه پرسید درباره استخوانشناسی مقایسهای. من هم به همه سوالات جواب دادم، ولی چون «بیست مال خداست»، هژده شدم. طرحنامه هم پذیرفته شد و کارم را شروع کردم. خب؛ بعد از چند ماه شرایطی پیش آمد که دست از موضوع مورد علاقهام کشیدم و طرحنامه دیگری ارائه دادم، درباره سنگوارههای خرچنگ. تابحال که برکت خرچنگها برای من و همکارانم بدک نبوده. به غرائبی از پیشینه خرچنگهای سی میلیون ساله در دریای زاگرس دست یافتهایم که نشان میدهد وقتی زاگرس دریایی از شعبات تتیس بوده، نسل خیلی از دودمانهای بعدی خرچنگها در همین زاگرس تکامل یافته. بهقولی سی میلیون سال پیش، زاگرس دریایی بوده و این دریا هم مهد تکامل خرچنگها.
ادعای بزرگی است، اما شواهد بزرگی هم آن را پشتیبانی میکنند. امیدوارم در سالهای آینده درباره دایناسورهای ایران هم چیزهای بیشتری پیدا کنیم و این رشته دنبالهای بلند داشته باشد.
حالا دنیایی را که دوستش دارم، طور دیگری میبینم. به جز دایناسورها و استخوانشناسی مقایسهای، هر چیزی که مربوط به سنگوارهها باشد، مجذوبم میکند. هیچ چیز برایم از سنگوارهها جنونآورتر نیست و در نگاهی وسیعتر، هر چیزی که به گذشته مربوط باشد. تاریخ معجون جادویی من است و حیات، طعم مورد علاقهام. سوزوگدازی که در این چند سال گذراندم مرا از دانشجویی که شیفته دایناسورها بود به شاعری رمانتیک تبدیل کرد که مانند گوته، شیفته گذشته و نگران آینده است.
در بیابانهای داغ جنوب، پشت افزارهای تراش سنگواره یا میان ورقهای زرد رسالات قدما، جادویی نهفته به نام تاریخ و لحظه اکنون، مثل آیینهایست برابر آن.
https://www.instagram.com/p/BdktL6NhmVK/
آن موقع فقط عاشق این بودم که متخصص استخوانشناسی مقایسهای شوم و سنگوارههای مهرهدارانی مثل دایناسورها را مطالعه کنم. البته میبینید که دور و برم برعکس، پر بود از هر چیز، جز همانی که دوست داشتمش.
اینجا سفت نشستهام، مشغول آمادهکردن گزارش و سخنرانیام درباره «بافتشناسی استخوانهای دراز در دایناسورها»؛ حدود چهار سال پیش.
قرار بود این گزارش مقدمه پایاننامهام باشد. گزارشی مفصل نوشتم از همه آنچه بشریت تا آن زمان درباره بافتشناسی استخوانهای دراز در دایناسورها فهمیده و سخنرانیام را ارائه دادم. از روی بافتشناسی استخوانهای دراز حیوانات میشود دانست خلائق خونگرم بودند یا خونسرد؛ سریع رشد میکردند یا آهسته؛ مهاجر بودند یا بومی. خلاصه اساتید خوششان آمد. این ارائه خودش واحدی بود از آحاد گذراندنی دوره دکتری. بعد طرحنامهام را ارائه دادم و از من امتحان جامع گرفتند. دکتر درویش خدابیامرز ممتحن اصلی بود و هرچه پرسید درباره استخوانشناسی مقایسهای. من هم به همه سوالات جواب دادم، ولی چون «بیست مال خداست»، هژده شدم. طرحنامه هم پذیرفته شد و کارم را شروع کردم. خب؛ بعد از چند ماه شرایطی پیش آمد که دست از موضوع مورد علاقهام کشیدم و طرحنامه دیگری ارائه دادم، درباره سنگوارههای خرچنگ. تابحال که برکت خرچنگها برای من و همکارانم بدک نبوده. به غرائبی از پیشینه خرچنگهای سی میلیون ساله در دریای زاگرس دست یافتهایم که نشان میدهد وقتی زاگرس دریایی از شعبات تتیس بوده، نسل خیلی از دودمانهای بعدی خرچنگها در همین زاگرس تکامل یافته. بهقولی سی میلیون سال پیش، زاگرس دریایی بوده و این دریا هم مهد تکامل خرچنگها.
ادعای بزرگی است، اما شواهد بزرگی هم آن را پشتیبانی میکنند. امیدوارم در سالهای آینده درباره دایناسورهای ایران هم چیزهای بیشتری پیدا کنیم و این رشته دنبالهای بلند داشته باشد.
حالا دنیایی را که دوستش دارم، طور دیگری میبینم. به جز دایناسورها و استخوانشناسی مقایسهای، هر چیزی که مربوط به سنگوارهها باشد، مجذوبم میکند. هیچ چیز برایم از سنگوارهها جنونآورتر نیست و در نگاهی وسیعتر، هر چیزی که به گذشته مربوط باشد. تاریخ معجون جادویی من است و حیات، طعم مورد علاقهام. سوزوگدازی که در این چند سال گذراندم مرا از دانشجویی که شیفته دایناسورها بود به شاعری رمانتیک تبدیل کرد که مانند گوته، شیفته گذشته و نگران آینده است.
در بیابانهای داغ جنوب، پشت افزارهای تراش سنگواره یا میان ورقهای زرد رسالات قدما، جادویی نهفته به نام تاریخ و لحظه اکنون، مثل آیینهایست برابر آن.
https://www.instagram.com/p/BdktL6NhmVK/