🔸«مولوی ستیزی» و نیروی «زیبایی¬زدایی» از دین
به بهانه روز بزرگداشت مولانا
🔹توقع آن بود که باپیروزی انقلاب به رهبری امام،مشکله ضدیت متعصبانه با اهل عرفان درحوزه¬های ایران تاحدی مرتفع شود. چه امام خمینی در اوج فقاهت ازحکمت فلاسفه و عرفای اسلام بهره میبرد. اما واکنشهای جزمی تند نسبت به پخش تلویزیونی تفسیر سوره حمد ایشان نشان داد مساله ریشه دارتر از این حرفهاست.
به علاوه پس ازانقلاب خصوصا درحوزه های قم ومشهد،ضدیت باعرفان و فلسفه و نیز مخالفت باطرح وحدت اسلامی،کم¬کم به نوعی کنش سیاسی تمایزآفرین دربرابر انقلاب و ولی¬فقیه بدل شد. درهمین جریان بودکه تلاش شدتا با برجسته نمودن مکتب نجف ونماد معاصرش آیت الله سیستانی،پایگاهی برای نواخباری¬گری فرقه¬گرای شیعی فراهم شود. آقای سیستانی اما آنهارا ازهرجهت نومید کرد. روشن¬اندیشی او درمسایل عراق پس ازسقوط صدام وبینش گشوده اونسبت به اهل حکمت،موجب کوچ جمعی نواخباریون به بیت آیت الله وحیدخراسانی شدکه اوهم به حوزه نجف و حلقه درس آ. خویی منسوب بود.
🔹درسالهای اخیراما شماری ازمراجع وفضلای انقلابی یاشاگردان مکتب امام نیز به صف این ارتجاع پیوسته¬اند و دایما مومنان وطلاب را از انحراف مولوی می¬ترسانند تا مباداکسی مثنوی یاشعرحافظ بخواند و از راه بدرشود!
درباب جریان اول مساله کمتر ابعاد معرفتی دارد و بیشتر نوعی تمایزجویی و وحدت¬شکنی فعال برای رونق دادن به حلقه مریدان است. کار اینها بدانجا کشیده که در راه معارضت و لجاجت با ولایت فقیه،بی اساس¬ترین آیینها چون «نه ربیع»را ترویج کنند. طرفه آنکه فقیه روشنفکر اپوزیسیون جناب صانعی درمعارضت با رهبری کارش به ترویج قمه¬زنی کشیده است!
اما آقایان دستۀ دوم را اولا درمقام استشهاد به تامل درمواجهه اعلام علمای شیعه ازشیخ بهایی تا امام وآیت الله بهجت بامولوی وعرفا وفلاسفه اسلام فرامیخوانم:
شیخ بهایی فرمود:«مثنوی قرآن شعر پارسی است»،حاجی سبزواری شرح مثنوی نگاشت،امام درآثار خود بارها بدو ارجاع داد و رهبری درمجلسی رسمی این عبارت خطبه مثنوی را تصدیق کردندکه: هو اصول اصول اصول الدین...
دوم: ازآقایان که تفاخر به آزاداندیشی شیعه ازشخص امام صادق و حضرت رضا تاشاگردان ایشان میکنند واز رابطه علمی اعلام شیعه با امثال ابوالعلاءمعری دم میزنند یا برای اثبات مدعیات خود به «الکسیس کارل»و «جرج جرداق»مسیحی و اخیرا «فوکویاما» ارجاع میدهند توقع است «ماقال»مولوی را بشنوند شاید بهره ای درآن یافتند که مگر دیگران را نمیفرمایند:فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه
🔹ایده «عقل»مولانا فراخوان عبور از تنگنای دانش نوینی است که حوزه دربرابر آن یکسره منفعل است. عرفان او آینه تسلیم دربرابر ربوبیت حق درعین مسیولیت اجتماعی است و با اباحه و «دلت پاک باشد»نسبتی ندارد و آنکه مثنوی را ورق زده باشد می¬یابد که «ولایت» رکن معنویت مولوی است.
🔹ازاین گذشته باید دانست که عمق استراتژیک ارتباط ما با جهان اسلام،عرفان وتصوف است. تصوف آخرین سنگر مقاومت دربرابر وهابیت سلفی است. پس خصومت با آن به منزله تنگ کردن حلقه محاصره شیعه در امت اسلام است. نیزتشیع در ایران همواره با نیروی تصوف گسترش یافته واین امر منحصر در صفویه نیست.
البته صیانت از انحرافات ضروری است و عرفا خود درصف مقدم مبارزه با عرفانهای کاذب هستند و اشعار امثال مولوی و حافظ گواه این مدعا است: ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد...
🔹درآشوب غفلت ونسیان این روزگار، مثنوی به تاسی قرآن کتاب«ذکر» و دعوتی دلنشین به درنگ درحقیقت هستی است که:
ذکرحق کن بانگ غولان را بسوز...
من دراین ستیز باعرفان و شعر عرفانی، نیروی«زیبایی¬زدایی»از دین را می¬یابم که روشن نیست آبستن چه تقدیری است؟
🔸درپایان ذکر نمودی از شریعت¬مداری عرفان مولوی چه برای مولوی گرایان مدرن وگسسته از سنت و شریعت و چه برای شریعت گرایان هتاک به اهل معرفت:
«شریعت همچو شمع است ره می¬نماید و بی¬آنکه شمع به دست آوری راه رفته نشود وچون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است وچون رسیدی به مقصود آن حقیقت است»
https://t.me/parvayenaghd