من برای زنده ماندن واقعا به قدم زدن در انقلاب، خریدن فلن از فرانسه، غذا خوردن در کلانا، حرف زدن درباره کتابها، نوشتن در دفتر نو، خواندن نویسندههای ایرلندی، امانت گرفتن کتابهایی که قرار نیست بخوانم، نوشتن نامه و فرستادن به دوستان، پرسههای بیهدف در موزهها، خرید کتابهای یهویی، تماشای تئاترهای کلاسیک بعد از ده شب، گرفتن قهوه از کافههای کریمخان، نشستن روی مبل سبز طبقه سوم شهرکتاب ابنسینا، عکس گرفتن از درختها و آسمان، شرکت در یک نشست کتابخوانی کوچک، رفتن به شیرینی پراگ در یک روز بارانی، هدیه گرفتن بابونه، یاد گرفتن جای نویسندههای محبوبم در کتابخانه دانشکده، گفتگوهای فلسفی بعد از نیمهشب، شعر خواندن پشت تلفن، نشستن در کلاس نقد ادبی، خواندن کتاب در مترو، پیادهرویهای طولانی در تهران، تماشا کردن خانههای قدیمی، همخوانی آهنگها، قرارهای صبحانه و گرفتن دست آدمها نیازمندم.