#کد۴
شغل پدر و اجداد من چوپانی و کشاورزی بود و خود من هم مدتی به این کار بسیار زیبا اشتغال داشتم و به سر بردن در طبیعت بدور از مصنوعات بشری موبایل، برق، تلفن، آب لوله کشی، آبادی آسفالت و ماشین و... انگیزه ای را برای ادامه تحصیل در رشته گیاهان دارویی را در من ایجاد و تقویت کرد من و داداش بزرگم هر چند هفته بصورت شیفت به همراه یک کارگر گله گوسفندان را در آغلی که در یال بین جنگل و مرتع به صورت بدون پوشش سقف برپاشد بود و دورش را با پرچین چوبی حصار کرده بودیم اداره می کردیم نیمه تابستان بودبعد از دو روز که نوبت شیفت به من و کارگر رسیده بود نیمه های شب حدود ساعت دوازده یکدفعه با صدای ناله و جیغ بلند سگ سراسیمه از خواب بیدار شدم و ناخودآگاه شروع به دادو فریاد کردم چراغ دستی را روشن کرده و چپ و راست را می پاییدم به درون آغل نور افکندم دیدم گوسفندان چنان از ترس رم کرده اند که مقداری مانده که پرچین را خراب کنند و از آنطرف فرار کنند نور را به سمت جنگل برگرداندم نشان خط ترمزی روی زمین نطرم را جلب کرد دقت که کردم متوجه شدم سگ گله ام که در چهار متری من خوابیده بود نیست دوباره چراغ را به اطراف چرخاندم و دیدم سگ گله من که مثل شیر بود و ماهم او را به زبان محلی شر یعنی شیر صدا می زدیم با سرو وضع خون آلود و چشمانی که از ترس مانند چشم موش شده بود دم هایش را گرد کرده و به آغل گوسفندان پناه آورده بود کارگر ما هم از ترس و سرو صدای من از خواب پرید و گفت چی شده گفتم پلنگ آمده بود سگ را می خواست ببرد نگو که چند روز پیش داداشم گوسفندان را به جایی برده بود که قرق پلنگ بود و این سگ از دور بوی او را حس کرده بود و بسیار برایش پارس کرد و این پلنگ بعد از دوشب آمده بود تا سگ ما را گوش مالی بدهد سگ بیچاره با همه چالاکی اش اصلا نه صدایی و نه بویی از نزدیک شدن او حس نکرده بود و چنان غافلگیر شده بود که خودش را ناگهان در دهان پلنگ مشاهده کرد آری شر آن شب از دهان پلنگ جان به در برد ولی نکته ای که خیلی برایم آموزنده بود این بود که گردن حیوان بر اثر گاز گرفتن پلنگ و جراحت حاصله دچار عفونت شدید شد و همانند گردن شیر کلفت و متورم شد ولی با غریزه درونی خودش چهار شبانه. روز لب به غذا نزد و با خوددرمانی نخوردن ونیاشامیدن توانست از این مهلکه نیز به سلامت عبور کند و ما نیز خیلی خوشحال شدیم آری طبیعت درس های فراوانی دارد مهم این است که به قول جناب مولانا ای برادر قصه چون پیمانه است معنی اندر آن بسان دانه است دانه معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
سعید صداقت، ارشد محصولات گلخانه ای دانشگاه صنعتی اصفهان
شغل پدر و اجداد من چوپانی و کشاورزی بود و خود من هم مدتی به این کار بسیار زیبا اشتغال داشتم و به سر بردن در طبیعت بدور از مصنوعات بشری موبایل، برق، تلفن، آب لوله کشی، آبادی آسفالت و ماشین و... انگیزه ای را برای ادامه تحصیل در رشته گیاهان دارویی را در من ایجاد و تقویت کرد من و داداش بزرگم هر چند هفته بصورت شیفت به همراه یک کارگر گله گوسفندان را در آغلی که در یال بین جنگل و مرتع به صورت بدون پوشش سقف برپاشد بود و دورش را با پرچین چوبی حصار کرده بودیم اداره می کردیم نیمه تابستان بودبعد از دو روز که نوبت شیفت به من و کارگر رسیده بود نیمه های شب حدود ساعت دوازده یکدفعه با صدای ناله و جیغ بلند سگ سراسیمه از خواب بیدار شدم و ناخودآگاه شروع به دادو فریاد کردم چراغ دستی را روشن کرده و چپ و راست را می پاییدم به درون آغل نور افکندم دیدم گوسفندان چنان از ترس رم کرده اند که مقداری مانده که پرچین را خراب کنند و از آنطرف فرار کنند نور را به سمت جنگل برگرداندم نشان خط ترمزی روی زمین نطرم را جلب کرد دقت که کردم متوجه شدم سگ گله ام که در چهار متری من خوابیده بود نیست دوباره چراغ را به اطراف چرخاندم و دیدم سگ گله من که مثل شیر بود و ماهم او را به زبان محلی شر یعنی شیر صدا می زدیم با سرو وضع خون آلود و چشمانی که از ترس مانند چشم موش شده بود دم هایش را گرد کرده و به آغل گوسفندان پناه آورده بود کارگر ما هم از ترس و سرو صدای من از خواب پرید و گفت چی شده گفتم پلنگ آمده بود سگ را می خواست ببرد نگو که چند روز پیش داداشم گوسفندان را به جایی برده بود که قرق پلنگ بود و این سگ از دور بوی او را حس کرده بود و بسیار برایش پارس کرد و این پلنگ بعد از دوشب آمده بود تا سگ ما را گوش مالی بدهد سگ بیچاره با همه چالاکی اش اصلا نه صدایی و نه بویی از نزدیک شدن او حس نکرده بود و چنان غافلگیر شده بود که خودش را ناگهان در دهان پلنگ مشاهده کرد آری شر آن شب از دهان پلنگ جان به در برد ولی نکته ای که خیلی برایم آموزنده بود این بود که گردن حیوان بر اثر گاز گرفتن پلنگ و جراحت حاصله دچار عفونت شدید شد و همانند گردن شیر کلفت و متورم شد ولی با غریزه درونی خودش چهار شبانه. روز لب به غذا نزد و با خوددرمانی نخوردن ونیاشامیدن توانست از این مهلکه نیز به سلامت عبور کند و ما نیز خیلی خوشحال شدیم آری طبیعت درس های فراوانی دارد مهم این است که به قول جناب مولانا ای برادر قصه چون پیمانه است معنی اندر آن بسان دانه است دانه معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
سعید صداقت، ارشد محصولات گلخانه ای دانشگاه صنعتی اصفهان