پرسید وقتی خیلی نگران بودی چیکار میکرد؟
گفتم بهش زنگ میزدم خودشو میرسوند میگفت نترس من که هستم!
حرفای قشنگی میزد بهم، خودشو میرسوند و فقط بغلم میکرد
تنها چیزی بود که آرومم میکرد، بعدش خوب بودم…
گفت الان چی؟
گفتم الان؟ هیچی
فقط یه وقتای به این فکر میکنم که هنوزم اگه زنگ بزنم خودش رو میرسونه…؟
گفتم بهش زنگ میزدم خودشو میرسوند میگفت نترس من که هستم!
حرفای قشنگی میزد بهم، خودشو میرسوند و فقط بغلم میکرد
تنها چیزی بود که آرومم میکرد، بعدش خوب بودم…
گفت الان چی؟
گفتم الان؟ هیچی
فقط یه وقتای به این فکر میکنم که هنوزم اگه زنگ بزنم خودش رو میرسونه…؟