-تنهایی را معنا کرده بود؛
گاهی چشمک می زد، گاهی در سکوت خود غرق!
من به او قولی داده بودم:
"قول می دهی مرا تا ابد تماشا کنی؟"
-قول می دهم..
فراموشش نکردم،
امشب او را مهمان چشمانم میکنم، حتی اگر شده یک شب؛ نگاهش میکنم تا بخوابد
آنقدر عمیق که شب بعد حتی یادش نیاید
چه قولی داده بودم
آنقدر عمیق که فراموش کنم خاطرهی چند سال پیش را، تا فراموش کنم این فراموشی ماهم را از من گرفت..
گاهی چشمک می زد، گاهی در سکوت خود غرق!
من به او قولی داده بودم:
"قول می دهی مرا تا ابد تماشا کنی؟"
-قول می دهم..
فراموشش نکردم،
امشب او را مهمان چشمانم میکنم، حتی اگر شده یک شب؛ نگاهش میکنم تا بخوابد
آنقدر عمیق که شب بعد حتی یادش نیاید
چه قولی داده بودم
آنقدر عمیق که فراموش کنم خاطرهی چند سال پیش را، تا فراموش کنم این فراموشی ماهم را از من گرفت..