با طولانی شدن غیبت او به فکر افتادم که اصلاً چیزی به نام رابطه وجود نداشت! دوباره مرور کردن ها شروع شد. کجا اشتباه کرده بودم؟ چه چیزی او را فراری داده بود؟ بعد از چند روز سر جای اولم بودم. نتوانسته بودم به هیچ کدام از سوالهایم جواب دهم. خسته شدم. بعد از مدتی توانستم از خودم آدم سرد و ناامیدی بسازم و آنقـــــــــدر در این کار پیش رفتم که چند هفته بعد با شنیدن دوباره ی صدایش خوشحال نشدم.
[فریباوفی]
با طولانی شدن غیبت او به فکر افتادم که اصلاً چیزی به نام رابطه وجود نداشت! دوباره مرور کردن ها شروع شد. کجا اشتباه کرده بودم؟ چه چیزی او را فراری داده بود؟ بعد از چند روز سر جای اولم بودم. نتوانسته بودم به هیچ کدام از سوالهایم جواب دهم. خسته شدم. بعد از مدتی توانستم از خودم آدم سرد و ناامیدی بسازم و آنقـــــــــدر در این کار پیش رفتم که چند هفته بعد با شنیدن دوباره ی صدایش خوشحال نشدم.
[فریباوفی]