ܭߊ‌ܦ̇ܘ ࡎܥ‌‌ߊ


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


http://t.me/HidenChat_Bot?start=6071612886

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: رُگـــآ :)🌱
فوروارد کنید، فوروارد کنم.




غروبِ روزی که رفتم در سرت پخش خواهد شد


شعر من را وسطِ زندگی‌ات هل میداد...


Репост из: 𝐿𝒾𝓉𝓉𝓁𝑒 𝒸𝓊𝓇𝓁𝓎
این پیاممو فور کنین پست فیومو فور کنم اینجا❣
"ظرفیت:تا وقتی تایم بزنم زیر پیام"


Репост из: صدایِ تمام شده
فوروارد کنید،فوروارد میکنم و به نیم چنل و پروفتون نمره میدم.
-30 تا چنا اول و چندتا رندوم.


Репост из: ﮼منم‌مست‌مغموم‌
فور کنید وایبی که ازتون رو میگیرم رو بگم.
کافیه
22:10
فقط اگه پارتی داری فور کن


شب


قلب من تشکیل شد که تو مادر شوی. ادامه ی داستان همه‌اش بدیهیات بوده و هست.


خانم دال کاش دست و یا پامو میکندی میفروختی اما اون جزوه ها که با نون خشک دادی رفت رو نه...


ما برای مقصر بودن آفریده شده ایم


Репост из: متنفرم
ما برای غمگین بودن آفریده شده ایم.


با رنجهایم کنار آمده‌ام، دردهایم را نمیدانم.


اونی که میگه نمیخام اذیت بشی،از همه بیشتر اذیتت میکنه


کسی که تو عمرش هیچ آدمی رو ندیده سمتشون نمیره، چون میترسه و فکر میکنه بهش آسیب میزنن.
کسی که تو زندگیش با آدمهای زیادی در ارتباط بوده هم دیگه سمتشون نمیره، چون مطمئنه که بهش آسیب میزنن...


و خب هیچکس نمیاد مستندِ بغضی که ما هرروز قورت میدیمو بسازه،
بیا آتیشم بزن
بذار بفهمن درد میکشم.


مادرت بعد رفتنت هر روز
پشت قالی بهار می بارید
پدرت توی خواب های خودش
بیشتر با تو مهربان می شد...


مانا الان گفت دلایل خودکشی به میزان تحمل آدمها ربط داره، ممکنه اون زندگی برای تو غیرقابل تحمل باشه و خودتو بکشی و برای دیگری که تحملش بالاست حتی به چشم نیاد، بحثِ خوش‌بینی نیست، بحث تحملهاست هرچند که اون مشکل وجود داره و باید بجای عوض کردن دیدمون تحملمون رو بالا ببریم.
درست و خوب بود.


کاش زندگیت جور دیگر رقم میخورد، کاش با خاستگار تهرانیت که میگویی عاشقش بودی، بدون فکر کردن به جهیزیه‌ی نداشته ات ازدواج میکردی و او هر شب تو را در آغوش میگرفت و میگفت چقدر خوب که تو را در شهرتان دیدم، میگفت تو زیباترین زنی هستی که دیده و موهای پسرانه‌ات را میبوسید و برایت النگوی طلا میخرید. و برایت مغازه ی لباسفروشی باز میکرد و شریکی کار میکردید و تو شغل مورد علاقه‌ات را داشتی، حتما بچه هم می‌آوردی و اسمهاشان را رضا و فاطمه میگذاشتی به دلخواه خودت. و با شوهر و بچه هایت به سفر میرفتید و فکر مخارجتان نبودید. و بعد روزی که رضا و فاطمه سر و سامان گرفتند با شوهرت مینشستید جلوی مغازه‌تان و او به تو میگفت هنوز هم زیبایی، جوان مانده ای و چشمهات شبیه یک شهر خیالی‌اند....
کاش سرنوشتت جور دیگر رقم میخورد. کاش پیر نمیشدی. کاش دستهایت هنوز هم نرم و چاق بودند. کاش انگشتر داشتی....
کاش بجای اینکه برای دستهات گریه کنم با تو میخندیدیم و تو انقدر تنها نبودی و من میتوانستم تو و حجم مسئولیتهایت را درک کنم....
کاش آن اشتباه نبود...


با تو و حجم اندوهی که در من کاشتی چه کنم؟

Показано 20 последних публикаций.

140

подписчиков
Статистика канала