Репост из: پردازشگاه
️🔹ادبیات و عمل انقلابی
#عمل_انقلابی از هر لحاظ با عملی که در #ادبیات تجسم می یابد قابل مقایسه است: گذار از هیچ به همه چیز، تأیید مطلق به عنوان رخداد و هر رخداد به عنوان مطلق. عمل انقلابی دارای همان نیرو و امکاناتی است که نویسنده تنها با کنار هم چیدن چند کلمه برای تغییر جهان ایجاد می کند. عمل انقلابی همچنین درجه یکسانی از خلوص می طلبد، و دارای این قطعیت است که هرچه انجام می دهد ارزشی مطلق دارد و اینکه عملی نیست که تنها برای به بار آوردن هدفی مطلوب و مناسب انجام شده باشد. بلکه خود، هدف غایی و عمل آخر است. این عمل آخر #آزادی است، و تنها انتخابی که مانده است انتخاب آزادی یا هیچ است. به همین دلیل در آن نقطه تنها شعار قابل تحمل یا مرگ یا آزادی است. به این ترتیب #حکومت_وحشت پدید می آید. مردم دیگر افرادی نیستند که وظایف خاصی انجام می دهند و اینجا و فقط اکنون در حال عملند: هر شخص آزادی جهانی است، و آزادی جهانی چیزی از جایی دیگر یا فردا، یا کار یا کار به انجام رسیده نمی داند. در چنین زمان هایی دیگر برای کسی چیزی برای انجام باقی نمی ماند، زیرا همه چیز انجام شده است. دیگر هیچ کس حق داشتن یک زندگی خصوصی را ندارد. همه چیز عمومی است، و مظنون، مقصرترین فرد است. شخصی که رازی دارد، کسی که اندیشه و محرمیتی را برای خود نگاه می دارد. در آخر دیگر هیچ کس بر زندگی و هستی واقعاً جدا و به نحو فیزیکی متمایز از خود حقی ندارد: #مرگ حکمی نیست که بر او جاری شده باشد، بلکه اساسی ترین حق اوست. او به عنوان یک فرد گناهکار سرکوب نمی شود. به مرگ نیازمند است تا بتواند خود را یک شهروند اعلام کند و در ناپدید شدن مرگ است که آزادی سبب به دنیا آمدن او می شود...
فضیلت #روبسپیر و بی قراری #سنت_ژوست، وجود از پیش سرکوب شده آنهاست و حضور قابل پیش بینی مرگشان و عزم بر اجازه به اینکه آزادی، خویش را تماماً از طریق آنها بیان کند و به واسطه جهانی بودن خود، واقعیت جزیی زندگی آنها را نفی کند. آنچنان که می پندارند شاید آنها سبب رخ دادن حکومت وحشت شده باشند. اما وحشتی که آنان تشخص آن هستند ناشی از مرگی نیست که بر دیگران جاری می کنند. بلکه از مرگی ناشی می شود که آنان بر خود جاری کرده اند. آنها حامل ویژگی های این مرگند و در حالی که مرگ بر شانه هایشان نشسته است تصمیم می گیرند و فکر می کنند، و به همین دلیل است که تفکرشان سرد و سخت است؛ و همچون یک سر از بدن جدا شده آزاد است. #وحشت_آفرینان کسانی هستند که خواهان #آزادی_مطلق اند و کاملاً آگاه اند که این سازنده میل به مرگ خود آنهاست، آگاه از آزادی هستند که اثبات می کنند، همچنان که از مرگ خود که آن را به واقعیت بدل می کنند نیز آگاهند، و در نتیجه در طول زندگی خود شبیه مردمانی که در میان دیگر مردمان زندگی می کنند رفتار نمی کنند. بلکه همچون موجوداتی رفتار می کنند که فاقد وجود اند، همچون اندیشه های جهانی، انتزاعات خالص ورای تاریخ و قضاوت کننده و تصمیم گیرنده به نام همه ی تاریخ.
به عنوان یک رخداد مرگ دیگر هیچ اهمیتی ندارد. در دوران حکومت وحشت افراد می میرند و این هیچ معنایی نمی دهد. به قول معروف #هگل "و این بنابراین خبیث ترین و سردترین همه مرگهاست. با اهمیتی همسنگ بریدن یک کلم یا فرو دادن جرعه ای آب". چرا؟ آیا مرگ دستاورد آزادی نیست؟ یعنی غنی ترین لحظه معنا؟ اما این تنها یک نقطه توخالی در آن آزادی است که بیان می کند چنین آزادیی هنوز انتزاعی و ایده ای(ادبی) است. که این فقط فقر و غناست و نه آزادی.
🔸 #معرفی_کتاب
📖 #ادبیات_و_مرگ
🖊 به قلم #موریس_بلانشو
🖊 #رودولف_گشه
🖊 #پل_دی_مان
📝 ترجمه #لیلا_کوچک_منش
📇 نشر #گام_نو
http://T.me/pardazeshgah01
#عمل_انقلابی از هر لحاظ با عملی که در #ادبیات تجسم می یابد قابل مقایسه است: گذار از هیچ به همه چیز، تأیید مطلق به عنوان رخداد و هر رخداد به عنوان مطلق. عمل انقلابی دارای همان نیرو و امکاناتی است که نویسنده تنها با کنار هم چیدن چند کلمه برای تغییر جهان ایجاد می کند. عمل انقلابی همچنین درجه یکسانی از خلوص می طلبد، و دارای این قطعیت است که هرچه انجام می دهد ارزشی مطلق دارد و اینکه عملی نیست که تنها برای به بار آوردن هدفی مطلوب و مناسب انجام شده باشد. بلکه خود، هدف غایی و عمل آخر است. این عمل آخر #آزادی است، و تنها انتخابی که مانده است انتخاب آزادی یا هیچ است. به همین دلیل در آن نقطه تنها شعار قابل تحمل یا مرگ یا آزادی است. به این ترتیب #حکومت_وحشت پدید می آید. مردم دیگر افرادی نیستند که وظایف خاصی انجام می دهند و اینجا و فقط اکنون در حال عملند: هر شخص آزادی جهانی است، و آزادی جهانی چیزی از جایی دیگر یا فردا، یا کار یا کار به انجام رسیده نمی داند. در چنین زمان هایی دیگر برای کسی چیزی برای انجام باقی نمی ماند، زیرا همه چیز انجام شده است. دیگر هیچ کس حق داشتن یک زندگی خصوصی را ندارد. همه چیز عمومی است، و مظنون، مقصرترین فرد است. شخصی که رازی دارد، کسی که اندیشه و محرمیتی را برای خود نگاه می دارد. در آخر دیگر هیچ کس بر زندگی و هستی واقعاً جدا و به نحو فیزیکی متمایز از خود حقی ندارد: #مرگ حکمی نیست که بر او جاری شده باشد، بلکه اساسی ترین حق اوست. او به عنوان یک فرد گناهکار سرکوب نمی شود. به مرگ نیازمند است تا بتواند خود را یک شهروند اعلام کند و در ناپدید شدن مرگ است که آزادی سبب به دنیا آمدن او می شود...
فضیلت #روبسپیر و بی قراری #سنت_ژوست، وجود از پیش سرکوب شده آنهاست و حضور قابل پیش بینی مرگشان و عزم بر اجازه به اینکه آزادی، خویش را تماماً از طریق آنها بیان کند و به واسطه جهانی بودن خود، واقعیت جزیی زندگی آنها را نفی کند. آنچنان که می پندارند شاید آنها سبب رخ دادن حکومت وحشت شده باشند. اما وحشتی که آنان تشخص آن هستند ناشی از مرگی نیست که بر دیگران جاری می کنند. بلکه از مرگی ناشی می شود که آنان بر خود جاری کرده اند. آنها حامل ویژگی های این مرگند و در حالی که مرگ بر شانه هایشان نشسته است تصمیم می گیرند و فکر می کنند، و به همین دلیل است که تفکرشان سرد و سخت است؛ و همچون یک سر از بدن جدا شده آزاد است. #وحشت_آفرینان کسانی هستند که خواهان #آزادی_مطلق اند و کاملاً آگاه اند که این سازنده میل به مرگ خود آنهاست، آگاه از آزادی هستند که اثبات می کنند، همچنان که از مرگ خود که آن را به واقعیت بدل می کنند نیز آگاهند، و در نتیجه در طول زندگی خود شبیه مردمانی که در میان دیگر مردمان زندگی می کنند رفتار نمی کنند. بلکه همچون موجوداتی رفتار می کنند که فاقد وجود اند، همچون اندیشه های جهانی، انتزاعات خالص ورای تاریخ و قضاوت کننده و تصمیم گیرنده به نام همه ی تاریخ.
به عنوان یک رخداد مرگ دیگر هیچ اهمیتی ندارد. در دوران حکومت وحشت افراد می میرند و این هیچ معنایی نمی دهد. به قول معروف #هگل "و این بنابراین خبیث ترین و سردترین همه مرگهاست. با اهمیتی همسنگ بریدن یک کلم یا فرو دادن جرعه ای آب". چرا؟ آیا مرگ دستاورد آزادی نیست؟ یعنی غنی ترین لحظه معنا؟ اما این تنها یک نقطه توخالی در آن آزادی است که بیان می کند چنین آزادیی هنوز انتزاعی و ایده ای(ادبی) است. که این فقط فقر و غناست و نه آزادی.
🔸 #معرفی_کتاب
📖 #ادبیات_و_مرگ
🖊 به قلم #موریس_بلانشو
🖊 #رودولف_گشه
🖊 #پل_دی_مان
📝 ترجمه #لیلا_کوچک_منش
📇 نشر #گام_نو
http://T.me/pardazeshgah01