دلتنگی چیز عجیبیست.
تکلیفت با خودت مشخص نیست.
کلمات تا سر زبانت می آیند و بعد در گلویت چسب می شوند و به زبانت می چسبند.
تو سعی میکنی با دهان چسبی حرف بزنی ولی اصوات نامفهومی از آن بیرون می ریزد.
دلتنگی هر جایی سراغ آدم می آید و بدترین جایی که گیرت می اندازد در لحظه ای است که فکر میکنی بالاخره همه چیز قدری آرام تر شده...
وقتی که دلتنگ می شوی؛
بهانه میگیری.
جیغ میکشی.
فریاد میزنی ولی کسی نمیشنود.
زیر آب صدا به صدا نمیرسد...
دلتنگ که شدی حتی دیدن یک اسم هم می تواند تو را تا ۶۰ روز در خودت فرو ببرد.
و همه انگشت به دهان می مانند که :
او مشکلش چیست ؟!
و تو سرت را تکان میدهی .
میخواهی حرف بزنی که یادت می آید : آن ها در هر صورت متوجه نمی شوند...
پس سکوت میکنی و قدری چسب در دهانت میریزی.
صرفا جهت محکم کاری!
تکلیفت با خودت مشخص نیست.
کلمات تا سر زبانت می آیند و بعد در گلویت چسب می شوند و به زبانت می چسبند.
تو سعی میکنی با دهان چسبی حرف بزنی ولی اصوات نامفهومی از آن بیرون می ریزد.
دلتنگی هر جایی سراغ آدم می آید و بدترین جایی که گیرت می اندازد در لحظه ای است که فکر میکنی بالاخره همه چیز قدری آرام تر شده...
وقتی که دلتنگ می شوی؛
بهانه میگیری.
جیغ میکشی.
فریاد میزنی ولی کسی نمیشنود.
زیر آب صدا به صدا نمیرسد...
دلتنگ که شدی حتی دیدن یک اسم هم می تواند تو را تا ۶۰ روز در خودت فرو ببرد.
و همه انگشت به دهان می مانند که :
او مشکلش چیست ؟!
و تو سرت را تکان میدهی .
میخواهی حرف بزنی که یادت می آید : آن ها در هر صورت متوجه نمی شوند...
پس سکوت میکنی و قدری چسب در دهانت میریزی.
صرفا جهت محکم کاری!