نشسته بود
وسط خیابون
خیره ب عاسمون به امیدع رنگین کمون…
صدا عادما، ماشینا و بوقاشون و نمیشنید
انگار همشون واسش،خاکستری بودن
ب جز عاسمون
لباسش خیس بود از بارون
خورشید اومد و رنگین کمونو به تنه خیسش، تو جمعه اون خاکستریا تحویل داد… :)
☀️🌈
#babe_bnfsh
@silverworldd