اجتماعی و مادی چنین جامعهای را خلق میکند، اگرچه بدون تردید آنان دامنهی خلق نیازهای ارضاناشدهی جدید و ازاینرو درخواست توسعهی بیشتر نیروهای مولد برای تأمین آن را دستکم گرفته بودند. تجربهی نظامهایی که خود را مارکسیستی قلمداد کردهاند، مانند اتحاد شوروی و چین، که صرفاً تقلید مضحکی از نگرش مارکسیستی ارائه کردهاند، با ساخت جامعهای کمونیستی برمبنای نیروهای توسعهنایافتهی تولیدی و با تولید اجتماعی تحت کنترل بوروکراتیک دولت اقتدارگرای با نظم نظامی، چنین بدیلی را قویاً خدشهدار کرده است
این مسئله را که نگرش مارکسیستی قابلتحقق است یا خیر نمیتوان با تجربهی شوروی و چین حل کرد و به صورت تئوریک هم حلشدنی نیست. چرا که یک مسئلهی تئوریک نیست، بلکه مسئلهای عملی است و این مسئله را مارکس و انگلس طرح نکردهاند بلکه برای انسانیت در مواجهه با سرمایهداری مطرح شده است. چنین توسعهای برای مدت زمانی کمتر از 200 سال در تاریخ انسانی تحت سیطرهی انباشت سرمایه قرار داشته است، هرچند انباشت به سبب بحرانهای ادواری و منازعات نظامی فراگیر و ویرانگر دایم دچار وقفه شده است. ویرانگری رکود دههی 1930 و جنگ جهانی دوم راه را برای تجدید انباشت سرمایهدارانه مهیا ساخت که گاه بهتناوب به مدت بیش از پنجاه سال با گسترش سرمایهداری در مقیاس جهانی تداوم داشته است. تنها در آخرین دهه است که انباشت سرمایهداری، به محدودههای جغرافیایی خود رسید، به هرگوشهی از جهان بسط یافت و بدین ترتیب سرمایه هماکنون بهمنظور چیرگی بر محدودههای انباشت سرمایهداری باید بر خود غلبه کند. این واقعیت که سرمایهداری تاکنون انسانیت را نابود نساخته است، محیط زیست را نابود نساخته است بدین معنا نیست که در آیندهی نه چندان دور نیز چنین نخواهد کرد، یا این که گسترش آن همچنان به سبب ویرانگری گستردهی سرمایه از طریق بحران جهانی یا جنگ، به شکل لجامگسیخته استمرار خواهد داشت. نقد مارکسیستی بازتاب واکنش میلیونها و حتی میلیاردها انسانها در سرتاسر جهان است: «باید بدیلی وجود داشته باشد».
این مسئله را که نگرش مارکسیستی قابلتحقق است یا خیر نمیتوان با تجربهی شوروی و چین حل کرد و به صورت تئوریک هم حلشدنی نیست. چرا که یک مسئلهی تئوریک نیست، بلکه مسئلهای عملی است و این مسئله را مارکس و انگلس طرح نکردهاند بلکه برای انسانیت در مواجهه با سرمایهداری مطرح شده است. چنین توسعهای برای مدت زمانی کمتر از 200 سال در تاریخ انسانی تحت سیطرهی انباشت سرمایه قرار داشته است، هرچند انباشت به سبب بحرانهای ادواری و منازعات نظامی فراگیر و ویرانگر دایم دچار وقفه شده است. ویرانگری رکود دههی 1930 و جنگ جهانی دوم راه را برای تجدید انباشت سرمایهدارانه مهیا ساخت که گاه بهتناوب به مدت بیش از پنجاه سال با گسترش سرمایهداری در مقیاس جهانی تداوم داشته است. تنها در آخرین دهه است که انباشت سرمایهداری، به محدودههای جغرافیایی خود رسید، به هرگوشهی از جهان بسط یافت و بدین ترتیب سرمایه هماکنون بهمنظور چیرگی بر محدودههای انباشت سرمایهداری باید بر خود غلبه کند. این واقعیت که سرمایهداری تاکنون انسانیت را نابود نساخته است، محیط زیست را نابود نساخته است بدین معنا نیست که در آیندهی نه چندان دور نیز چنین نخواهد کرد، یا این که گسترش آن همچنان به سبب ویرانگری گستردهی سرمایه از طریق بحران جهانی یا جنگ، به شکل لجامگسیخته استمرار خواهد داشت. نقد مارکسیستی بازتاب واکنش میلیونها و حتی میلیاردها انسانها در سرتاسر جهان است: «باید بدیلی وجود داشته باشد».