«بباز! بباز!»
نوشتهای از دکتر شروین وکیلی، جامعهشناس
خبر نخست: سرمربی «تیم ملی کشتی آزاد» به علیرضا کریمی کشتیگیر نیرومند ایرانی هنگام بازی با روسیه گفت: باید ببازی، و او هم باخت!
تفسیر رسمی: چون دولت کنونی ایران دولت اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد، ورزشکاران دو کشور نباید با هم کشتی بگیرند، پس پهلوان ما باید به رقیب روسیاش ببازد، مبادا که با حریفی «نامشروع» روبرو شود!
پرسش: به رسمیت نشناختن اسرائیل دقیقا کدام منافع ملی جمعی ایرانیان را برآورده میکند؟ چه کسی حکم کرده به رسمیت نشناختن کشوری به رقابت نکردن ورزشکارانشان ربطی دارد؟ چطور مربی تیم «ملی» که وظیفهاش برآورده کردن اعتبار «ملی» ایرانیان در میدان رقابت ورزشی است، پس از چنین خیانت آشکاری به انگارهی ایرانیان محاکمه و مجازات نمیشود؟
خبر دوم: تیم دختران تایلند برای بازی زو (همان کبدی) با تیم گرگان مسابقه داد و مربی مردِ تیم تایلند را وادار کردند در ورزشگاه روسری سرش کند!
تفسیر رسمی: چون ورود مردان به ورزشگاه ممنوع بوده مربی تایلندی با سر کردن روسری خود را بین زنان جا زده و یواشکی وارد زمین بازی شده! (در ضمن یک بابایی هم گفته اصلا چرا در ورزشگاه دوربین برده بودند؟ مگر از زنان هم ــ به ویژه زبانم لال ورزش زنان ــ میشود عکس گرفت؟)
پرسش: مگر ممکن است مربی مردی که با لباس ورزشی کنار زمین نشسته یواشکی وارد شده و خود را استتار کرده باشد؟ چه کسی به او گفته روسری سر کند؟ معنای این کار دقیقا چه بوده؟ یعنی دیدن موی مرد در ورزشگاه برای زنان ممنوع بوده؟ یعنی فقط داخل ورزشگاه همه باید حجاب داشته باشند؟ یعنی بستن حوله به سر باعث میشود جنسیت این بندهی خدا (یا بندهی بودا) موقتا به زن تغییر کند؟
گوشزد: شکست خوردن کریمی از حریف روس میتواند به سادگی حمل بر ناتوانی فنی و فرودستی بدنی شود، و پرهیزش از رویارویی با ورزشکار اسرائيلی را میشود همچون بزدلی، ترس از شکست، و مشابه اینها فهمید. به همین ترتیب روسری سر مربی تایلندی کردن میتواند به صورت شوخی با او، شوخی با روسری، انتقام گرفتن کشیشان از فضای ملکوتی سواحل تایلند، و شبیه اینها تفسیر شود.
نتیجهی نخست: منها برای برآورده شدن نیازی و ساماندهی عقلانی امورشان به نهادها متصل میشوند و عضویت در آن را میپذیرند. وقتی تعهد به جای تخصص مبنای انتخاب مدیران میشود، انتخاب ابله جای انتخاب اصلح را میگیرد و تراکم بلاهت کم کم به خیانت شباهت پیدا میکند. در این شرایط نهادها هستند که با مدیران خرفتشان منقرض میشوند، نه منها...
نتیجهی دوم: جلوهای آشکار و متبلور از بلاهت، چسبیدن به تفسیری نامعقول و نامتحمل است و نادیده انگاشتن معناهای سرراستتر و تفسیرهای جایگزین...
شروین وکیلی
@tarikhandishi
نوشتهای از دکتر شروین وکیلی، جامعهشناس
خبر نخست: سرمربی «تیم ملی کشتی آزاد» به علیرضا کریمی کشتیگیر نیرومند ایرانی هنگام بازی با روسیه گفت: باید ببازی، و او هم باخت!
تفسیر رسمی: چون دولت کنونی ایران دولت اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد، ورزشکاران دو کشور نباید با هم کشتی بگیرند، پس پهلوان ما باید به رقیب روسیاش ببازد، مبادا که با حریفی «نامشروع» روبرو شود!
پرسش: به رسمیت نشناختن اسرائیل دقیقا کدام منافع ملی جمعی ایرانیان را برآورده میکند؟ چه کسی حکم کرده به رسمیت نشناختن کشوری به رقابت نکردن ورزشکارانشان ربطی دارد؟ چطور مربی تیم «ملی» که وظیفهاش برآورده کردن اعتبار «ملی» ایرانیان در میدان رقابت ورزشی است، پس از چنین خیانت آشکاری به انگارهی ایرانیان محاکمه و مجازات نمیشود؟
خبر دوم: تیم دختران تایلند برای بازی زو (همان کبدی) با تیم گرگان مسابقه داد و مربی مردِ تیم تایلند را وادار کردند در ورزشگاه روسری سرش کند!
تفسیر رسمی: چون ورود مردان به ورزشگاه ممنوع بوده مربی تایلندی با سر کردن روسری خود را بین زنان جا زده و یواشکی وارد زمین بازی شده! (در ضمن یک بابایی هم گفته اصلا چرا در ورزشگاه دوربین برده بودند؟ مگر از زنان هم ــ به ویژه زبانم لال ورزش زنان ــ میشود عکس گرفت؟)
پرسش: مگر ممکن است مربی مردی که با لباس ورزشی کنار زمین نشسته یواشکی وارد شده و خود را استتار کرده باشد؟ چه کسی به او گفته روسری سر کند؟ معنای این کار دقیقا چه بوده؟ یعنی دیدن موی مرد در ورزشگاه برای زنان ممنوع بوده؟ یعنی فقط داخل ورزشگاه همه باید حجاب داشته باشند؟ یعنی بستن حوله به سر باعث میشود جنسیت این بندهی خدا (یا بندهی بودا) موقتا به زن تغییر کند؟
گوشزد: شکست خوردن کریمی از حریف روس میتواند به سادگی حمل بر ناتوانی فنی و فرودستی بدنی شود، و پرهیزش از رویارویی با ورزشکار اسرائيلی را میشود همچون بزدلی، ترس از شکست، و مشابه اینها فهمید. به همین ترتیب روسری سر مربی تایلندی کردن میتواند به صورت شوخی با او، شوخی با روسری، انتقام گرفتن کشیشان از فضای ملکوتی سواحل تایلند، و شبیه اینها تفسیر شود.
نتیجهی نخست: منها برای برآورده شدن نیازی و ساماندهی عقلانی امورشان به نهادها متصل میشوند و عضویت در آن را میپذیرند. وقتی تعهد به جای تخصص مبنای انتخاب مدیران میشود، انتخاب ابله جای انتخاب اصلح را میگیرد و تراکم بلاهت کم کم به خیانت شباهت پیدا میکند. در این شرایط نهادها هستند که با مدیران خرفتشان منقرض میشوند، نه منها...
نتیجهی دوم: جلوهای آشکار و متبلور از بلاهت، چسبیدن به تفسیری نامعقول و نامتحمل است و نادیده انگاشتن معناهای سرراستتر و تفسیرهای جایگزین...
شروین وکیلی
@tarikhandishi