شعری از صادق عصیان
شاعر افغانستانی
*
در تلاش افتاده تنهایی که تسخیرت کند
با جهان پرجدال تازه درگیرت کند
ازخیال و خاطرات سالهای سبز عشق
خلوتی سازی که در آن زندگی پیرت کند
بغض میخواهد فروبندد ره فریاد را
اشک میکوشد فروریزد که تکثیرت کند
یک طرف پوچی ، دهان واکرده در بلعیدنت
یک طرف بیهوده گی خواهد که تحقیرت کند
می گریزی انزوا در انزوا گم میشوی
سایه پشت سایه می آید که تکفیرت کند
ناگزیری آرزوها را به آتش میکشد
ناامیدی می رسد تا از جهان سیرت کند
شاعر افغانستانی
*
در تلاش افتاده تنهایی که تسخیرت کند
با جهان پرجدال تازه درگیرت کند
ازخیال و خاطرات سالهای سبز عشق
خلوتی سازی که در آن زندگی پیرت کند
بغض میخواهد فروبندد ره فریاد را
اشک میکوشد فروریزد که تکثیرت کند
یک طرف پوچی ، دهان واکرده در بلعیدنت
یک طرف بیهوده گی خواهد که تحقیرت کند
می گریزی انزوا در انزوا گم میشوی
سایه پشت سایه می آید که تکفیرت کند
ناگزیری آرزوها را به آتش میکشد
ناامیدی می رسد تا از جهان سیرت کند